دهکده روابط بین الملل
 
 
منوی اصلی
صفحه نخـــــست
چــــاپ صفــــحه
خـــانه كردن وب
ذخـــــیره صفحه
پـست الکترونیک
بایگـــانی مطالب
در باره ی ما
 

بادرود بر کاربرمحترم هدف از ارائه مطالب این وبلاگ فقط درجهت شناختن بهتر فضای روابط بین الملل ومفاهیم مربوطه به آن است وبه هیچ عنوان به حزب یا گروهی هیچ تعلقی ندارد ونخواهد داشت. با سپاس -نیکنام
موضاعات
سخنی با شما خاورمیانه خلیج فارس مقالات سیاسی یک هفته باخبر سازمانهای بین المللی برگه هایی از تاریخ شخصیتهای بین المللی اندیشه سیاسی امنیت در روابط بین الملل کتابخانه پیمانهای بین المللی انرژی
پیوند وبلاگ
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان POWER PLAY و آدرس powerplay.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






 

فال حافظ

جوک و اس ام اس

قالب های نازترین

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی


آرشیو ماهیانه
بهمن 1391
دی 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
نویسندگان
نویسندگان
پیوند وبلاگ
مرکز آموزش و پژوهش های بین المللی وزارت امور خارجه
یو . اس . کلوزآپ
مرکز مطالعاتی رند
وبلاگ دکتر پیروز مجتهدزاده
مرکز مطالعاتی و نظرسنجی پیو
موسسه مطالعاتی اسپن
موسسه بروکینگز
چشم انداز توسعه وامنیت
Barry Buzan
JOHN .MEARSHEIMER
Francis Fukuyama
FOREIGN AFFAIRS
Joseph Nye
بررسی استراتژیک
موسسه ابرار معاصر
انجمن ژئوپلیتیک ایران
پورتال جامع سیاسی
وبلاگ تخصصی سیاسی
پزوهشگاه مطالعات راهبردی
دانشکده روابط بین الملل
henry kissinger
وبلاگ دکتر مجید تفرشی
وبلاگ دکتر مجید استوار
سازمان ملل متحد
سازمان کشورهای صادر کننده نفت(اوپک)
دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت
وزارت امور خارجه
مركز مطالعات عالي بين الملل
باشگاه انديشه
مركز پژوهش هاي علمي ومطالعات استراتژيك خاورميانه
کتابخانه دید
موسسه مطالعات ايران واوراسيا
پايگاه تخصصي سياست بين الملل
كتابخانه الكترونيكي وزارت امور خارجه
مرجع تخصصي علوم سياسي و روابط بين الملل
پرتال جامع علوم انساني
دفتر مطالعات سياسي وزارت امور خارجه
مرکز مطالعات استراتژیک
ایران دیپلماتیک
دیپلماسی ایرانی
حمل ماینر از چین به ایران
حمل از چین
بوق دوچرخه
یکانسر
آی کیو مگ
ریحون مگ

:: تمام پیوندها ::
 
طراح قالب و کد های جاوا...

كاربران آنلاين: نفر
تعداد بازديدها:
RSS

طراح قالب و کد های جاوا...

Www.LoxBlog.Com

کد های وجاوا :

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 90
بازدید دیروز : 36
بازدید هفته : 1093
بازدید ماه : 1096
بازدید کل : 251191
تعداد مطالب : 479
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


تماشا

نگاهی به کارنامه بندر بن سلطان

 

نگاهی به کارنامه بندر بن سلطان


 

 بندر بن سلطان در زمانی به ریاست دستگاه امنیت سعودی انتخاب شد که بسیاری او را پایان یافته تلقی می‌کردند، حال سوال این است که با این انتصاب عربستان سعودی خواهان ایفای چه نقشی در عرصه داخلی و منطقه‌ای است. پایگاه اطلاع رسانی التقدمیه در مقاله‌ای به تبیین و تشریح کارنامه و عملکرد چند دهه‌ای “بندر بن سلطان”، رئیس جدید سرویس اطلاعات و امنیت سعودی می‌پردازد .

“بندر بن سلطان بن عبد العزیز آل سعود” متولد ۲ مارس ۱۹۴۹ است که طی روزهای اخیر با حکم “عبد الله بن عبد العزیز”، پادشاه سعودی به ریاست سازمان اطلاعات و امنیت عربستان سعودی منصوب شد. وی پیشتر و طی سال‌های ۱۹۸۳ تا ۲۰۰۵ میلادی سفیر عربستان سعودی در واشنگتن بود و به چنان جایگاه بالا و ویژه‌ای در آمریکا دست یافته بود که تاکنون هیچ سفیر کشور خارجی در آمریکا بدان دست نیافته است که مهمترین دلیل آن رابطه ویژه و خاص وی با دوایر حکومتی در آمریکا بود.درباره وی شایعات بسیاری برسر زبان‌هاست از جمله اینکه اواخر سال ۲۰۰۸ میلادی درصدد کودتا در عربستان سعودی بود. پس از آن تا اکتبر ۲۰۱۰ نام و نشانی از بندر در خبرها نمی‌بینیم، گفته می‌شد وی این ۱۸ ماه را در آمریکا بوده است.بند بن سلطان به دست داشتن در بسیاری از عملیات‌های اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا در سراسر جهان معروف است،‌ از قضیه ایران – کونترا گرفته که در آن گروه‌های دست راستی کونترا را علیه دولت نیکاراگوا تامین مالی می‌کرد تا عملیات‌های جاسوسی و اطلاعاتی علیه عراق و حزب الله و سوریه.ادامه…..

زندگینامه

کتاب “فرستاده پادشاه” نوشته “دیوید آتوای”، نویسنده آمریکایی منتشره در سال ۲۰۰۸ که به بندر بن سلطان و ماموریت سفیری وی در آمریکا می‌پردازد، در این‌باره می‌نویسد:

شاهزاده بندر بن سلطان در ۲ مارس ۱۹۴۹ در طایف به دنیا آمد. پدر وی شاهزاده سلطان، پسر “عبد العزیز بن سعود”، پایه‌گذار پادشاهی عربستان سعودی و مادرش خدمتگزاری یمنی به نام “خیزران” بود که در سن ۱۶ سالگی به همسری سلطان درآمده بود.

آتوای تاکید می‌کند که درباره نحوه بارداری خیزران و به دنیا آوردن بندر اطلاعاتی در دست نیست، اما می‌دانیم که او به خاطر خدمتکار بودنش و از این جهت که از اعضای خاندان سلطنتی نبود یا از خانواده‌ها و قبایل معروف عربستان نبود، توسط آل سعود همواره در حاشیه قرار داشت و بندر با دیگر برادران و خواهرانش از این جهت که از مادری خدمتکار به دنیا آمده تفاوت داشت.

این کتاب درباره کودکی بندر بن سلطان می‌نویسد که وی در سن هفت سالگی موفق شد، نظر مادر بزرگش، شاهزاده “حـصـة السدیری” را به خود جلب کند و همین موضوع کمک بسیاری به او کرد تا او به عمویش “فهد بن عبد العزیز”، پادشاه سابق عربستان سعودی نزدیک شود و هم او بود که موجب رشد و پیشرفت سریع وی در خاندان شد، برخلاف پدرش که همواره با وی به خشونت و تندی و سنگدلی برخورد می‌کرد و این نکته‌ای است که بندر آن را به دوستش “سمپسون” اعتراف کرده است.

بندر بن سلطان در جوانی راهی لندن می‌شود تا در آنجا فنون پرواز و خلبانی را فراگیرد، اما به اعتراف سمپسون، دوست نزدیکش از زمان آموزش خلبانی در لندن، هیچ استعدادی در این‌باره در وی مشاهده نمی‌شد. با این حال در سال ۱۹۶۸ از دانشکده سلطنتی نیروی هوایی انگلیس از کرانویل فارغ التحصیل می‌شود تا در همان سال به عنوان خلبان هواپیماهای جنگی به نیروی هوایی عربستان سعودی ملحق شود.

پس از آن وی در بسیاری از پایگاه‌های نظامی آمریکایی فعالیت کرد و موفق شد،‌ مدرک کارشناسی ارشد خود در رشته سیاست بین الملل را از دانشگاه “هاپکینز” آمریکا به دست آورد، اما کار خود را به عنوان خلبان هواپیماهای جنگی و نظامی ادامه داد و در یکی از پروازهایش به دلیل آسیب دیدن هواپیمایش در جریان فرود دچار زخم‌های خطرناکی شد.

زندگی خانوادگی

او با شاهزاده “هیفاء الفیصل”، رئیس و بنیانگذار جمعیت مبارزه با سرطان زنان در ریاض و فعال اجتماعی ازدواج کرد و دارای ۴ دختر و ۴ پسر است.

بندر بن سلطان پسر دوم “سلطان بن عبد العزیز”، ولی‌عهد اسبق عربستان پس از بردار ناتنی‌اش شاهزاده “خالد بن سلطان”، معاون وزیر دفاع در امور نظامی است.

زندگی سیاسی

بیست و پنج سال پیش هنگامی که کنگره آمریکا قرارداد کلان ۶ میلیارد دلاری فروش جنگده‌های آمریکایی به عربستان سعودی را تصویب نکرد و میانجی‌گری‌های شاهزاده “ترکی الفیصل” برای راضی کردن نمایندگان آمریکا راه به جایی نبرد، بندر این ماموریت را برعهده گرفت.

اولین قرارداد خرید جنگنده‌های آمریکایی اف ۱۵ عربستان سعودی به دوران ریاست جمهوری “جیمی کارتر” بازمی‌گردد تا پس از آن و در دوران ریاست جمهوری “رونالد ریگان” دیگر رئیس جمهوری آمریکا قرارداد خرید جنگنده‌های آواکس با کاخ سفید منعقد شود و این آغاز روابط استراتژیک آمریکا و عربستان سعودی به شمار می‌آید.

عربستان سعودی فقط با وضع قید و بند و شروط نظارت آمریکایی بر استفاده از جنگنده‌هایش بسنده نکرد، بلکه مشاوری آمریکایی به نام “سام بامیه” برگزید. بامیه در سال ۱۹۸۷ هنگام شهادت دادن در برابر کنگره آمریکا که در قضیه تامین مالی جنبش آنگولایی “یونیتا” به رهبری “جوناس سافمبی” تحقیق می‌کرد، اعتراف کرد که “فهد بن عبد العزیز”، پادشاه وقت عربستان به وی گفته است که عربستان سعودی متعهد شده در برابر هواپیماهای آواکسی که از آمریکا دریافت می‌کند، از تمام جنبش‌های ضد کمونیستی جهان حمایت مالی به عمل آورد.

به این ترتیب بندر بن سلطان فعالیت‌های دیپلماتیک خود در واشنگتن را اینگونه آغاز کرد، در حالی‌که عمویش فهد پیش از آنکه وی را به سمت سفیر عربستان سعودی در واشنگتن در سال ۱۹۸۳ منصوب کند، او را مشاور نظامی خود کرده بود.

هنگامی‌که بندر به سفیری عربستان سعودی در آمریکا منصوب شد، نیاز به مدرک عالی تحصیلی پیدا کرد، به همین دلیل ترتیبی اتخاذ شد تا وی به دانشکده هاپکینز راه یابد و مدرکی از این دانشگاه بگیرد. آتوای در کتاب خود به این نکته اشاره کرده است که مشاور بندر زمینه حضور وی در “برنامه ویژه” دانشگاه و سپس تحصیل در این دانشگاه را که در آن هیچ توانایی و استعدادی نداشت برای وی فراهم کرد.

آشکار است که فهد بن عبد العزیز بود که موجبات رشد و پیشرفت بندر بن سلطان را فراهم کرد، اما واضح‌تر از آن این است که بندر بن سلطان تمام این کارها را برای جلب رضایت واشنگتن انجام داد، چون فهد از آنچه بین لابی صهیونیستی و لابی سعودی هنگام انعقاد اولین قرارداد تسلیحاتی ریاض – واشنگتن گذشت، بی‌خبر بود تا پس از آن و در دهه هشتاد ماه عسل دو لابی آغاز شود و روابط آنها به اوج برسد و دیدگاه حاکم این است که این واشنگتن بود که بندر را به فهد پیشنهاد داد و بندر به عنوان نماینده فهد و “ویلیام کیسی”، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا – سیا- در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان در عرشه کشتی فهد برای انعقاد قرارداد حاضر شد.

اما درباره نقش‌های بندر باید گفت که وی مجری تعهدات و قراردادهای فهد از زمان قرارداد “آواکس” به بعد بود و این نکته‌ای است که بندر بن سلطان نیز به آن اعتراف می‌کند و به عنوان مثال می‌گوید که عربستان سعودی در سال ۱۹۸۵ بیش از ۱۰ میلیون دلار به حزب دمکراتیک مسیحی ایتالیا کمک کرد تا مانع پیروزی کمونیست‌ها در انتخابات و رسیدن آنها به قدرت شود.

پس از آن وی به عنوان سفیر عربستان سعودی در واشنگتن منصوب شد، پستی که ۲۳ سال متوالی آن را در اختیار داشت و طی آن به یکی از ارکان سیاست‌گذاری آمریکا تبدیل شد و این فقط مختص به دوران ریاست جمهوری بوش پدر و بوش پسر نبود که در آن به خاطر حرف شنوی‌هایش به “بندر بوش” معروف شد، بلکه این وضعیت به شکلی پر زنگ‌تر در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان و جیمی کارتر و بیل کلینتون ادامه یافت و او در این دوران به یکی از دوستان نزدیک “دیک چینی”، معاون وقت رئیس جمهوری آمریکا و همسرش “لین چینی” تبدیل شد.

دوره ریاست جمهوری رونالد ریگان و جرج بوش پدر – قرارداد ۱۹۸۵ یمامه

در سال ۱۹۸۵ انگلیس خرید تسلیحاتی را با حکومت سعودی منعقد کرد که به دلیل رشوه‌های کلان و وساطت‌های بسیار صورت گرفته در آن معروف شد. این قرارداد خرید ۷۲ جنگنده “یورووایتز” از نوع تایفون و تولید شرکت BAE و به ارزش ۸٫۸۴ میلیار دلار را به همراه یافتن اجازه خرید بالگردها و قراردادهای نگهداری و مراقبت را دربرمی‌گرفت تا مجموع این قرارداد به ۴۰ میلیار دلار برسد.

تحقیقات صورت گرفته برملا کرد که بندر بن سلطان در این قرارداد که نقش مذاکره‌کننده از سوی عربستان سعودی را ایفا می‌کرد، بیش از دو میلیارد به دست آورد. البته خود بندر این گفته را نفی کرد،‌ اما تحقیقات صورت گرفته و برملا شده توسط شبکه خبری بی‌ بی سی نشان داد که بندر بن سلطان به شکل سری و محرمانه از بزرگ‌ترین شرکت تسلیحاتی انگلیس براین مبلغ به عنوان کسی که این قرارداد را به نتیجه رساند و موجب امضای آن شد، رشوه دریافت کرده است. بالطبع شرکت انگلیسی “برتیش ایرو سپیس” نیز این اتهام را رد کرد.

همچنین به موجب تحقیقات صورت گرفته توسط شبکه خبری بی بی سی ثابت شد که شرکت BAE Systems صدها میلیون پوند انگلیس طی یک دهه حضور بندر در منصب ریاست امنیت ملی عربستان سعودی به وی پرداخت کرد و این اموال با آگاهی وزیر وقت دفاع انگلیس به بندر داده شده است.

در راستای قرارداد یمامه بود که این شرکت انگلیسی به مدت یک دهه سالیانه ۱۲۰ میلیون پوند انگلیسی به حساب دو دیپلمات سعودی حاضر در سفارت عربستان در واشنگتن واریز می‌کرد و برنامه “پانورما” تلویزیون بی بی سی من ثابت کرد که این دو حساب در واقع برای یک نفر بیشتر نبودند و آن یک نفر نیز کسی جز بندر بن سلطان نبود.

به این ترتیب باید بندر بن سلطان را طراح و مهندس قرارداد یمامه برشمرد که در سال ۱۹۸۵ منعقد شد تا به موجب آن ریاض بر بیش از یک صد فروند جنگنده طی دهه هشتاد دست یابد. بعدها مشخص شد، پول پرداختی به یکی از این حساب‌ها برای تامین هزینه خرید هواپیمای خصوصی ایرباص بندر بن سلطان است.

“دیوید کاروزو”، حسابرس بانک مرکزی آمریکا که این دو حساب را چک کرده و مورد بررسی قرار داد، گفت که شاهزاده بندر بن سلطان از این دو حساب برای هزینه‌های شخصی خود برداشت می‌کرد.

وی در ادامه افزود: ادامه حسابرسی‌ها و بررسی‌های من نشان داد که تفاوتی بین حساب‌های سفارت با حساب‌های دولتی و حساب‌های خاندان سعودی وجود نداشت.

کاروزو تاکید می‌کند که من دریافتم این شیوه سال‌های سال در سفارت عربستان در آمریکا دنبال می‌شد و موضوع با حساب‌هایی به ارزش صدها هزار و میلیون‌ها دلار ارتباط پیدا میکند.

از سوی دیگر “تونی بلر”، نخست‌ وزیر انگلیس هرگونه اظهار نظر درباره این برنامه را رد، اما تاکید کرد که خواستار توقف تحقیقات و بازجویی‌ها در قضیه پرداخت‌های سری مربوط به قرارداد تسلیحاتی یمامه بین عربستان سعودی و انگلیس شده است.

بلر توضیح داد که کمیته تحقیق و مبارزه با جرایم فساد اگر کار خود را متوقف نکند، بی‌تردید موجب برهم خوردن و از بین رفتن روابط اسراتژیک و مهم موجود بین دو کشور به ویژه در حوزه همکاری انگلیس با عربستان جهت مبارزه با تروریسم در خاورمیانه خواهد شد و ادامه چنین تحقیقی موجب می‌شود، انگلیس صدها شغل را ازدست و میلیون‌ها پوند ضرر کند.

اما “راجر پیری”، رئیس کمیته تحقیق در صادرات استراتژیک انگلیس در مجلس سنای این کشور و نماینده جناح کارگران انگلیس در مجلس در گفت‌وگو با شبکه بی بی سی تاکید کرد که بندر بن سلطان اموالی را دریافت کرده که باید درباره آنها تحقیقات لازم صورت گیرد.

این نماینده مجلس سنای انگلیس در ادامه افزود که براساس تحقیقات صورت گرفته مستندات و دلایل بسیاری درباره رشوه و فساد در قراردادهای تسلیحاتی عربستان سعودی و انگلیس به دست آمده است که براساس قانون اساسی انگلیس اینها جرم جنایی به شمار می‌آیند و عاملان آن باید محاکمه و مجازات شوند.

رسوایی ایران – کونترا و مستندات قابل توجه و جدید به دست آمده

اما بندر بن سلطان هنگامی‌که اواسط دهه هشتاد روابط سری و محرمانه‌ای را بین چین و عربستان سعودی پایه‌گذاری کرد که منجر به قرارداد موشکی “دونگ وانگ” شد، نگرانی بسیاری را در بین دولتمردان آمریکایی به وجود آورد.

واشنگتن تنها در سال ۱۹۸۸ از این قرارداد آگاه و مطلع شد و عربستان سعودی را به این بهانه که این موشک‌ها امنیت اسرائیل را به خطر می‌اندازند، تهدید کرد. بحران با اطمینان خاطر دادن عربستان سعودی به اسرائیل در نبود هرگونه نیت خصومت و دشمنی با تل‌آویو به پایان رسید.

این موضوع به اعتقاد برخی آغاز رابطه بندر بن سلطان با لابی صهیونیستی را به دنبال داشت، اگرچه این رابطه سال‌های پیش برقرار و آغاز شده بود. این رابطه پس از جنگ خلیج فارس گسترش و استحکام بیشتری پیدا کرد و واشنگتن احساس کرد که با وجود این گسترش و استحکام روابط با این حال آنگونه که باید ریاض به این رابطه به خوبی پاسخ نمی‌دهد. به موازات آن درخواست‌های سیاسی و مالی توسط دولت آمریکا افزایش می‌یابد و “دنیس راس” مجبور می‌شود تا عربستان سعودی را تهدید کند، اگر هیئتی بلند پایه را به کنفرانس مادرید اعزام نکند، تبلیغات ضد سعودی خود را در آمریکا آغاز خواهد کرد. ریاض این درخواست‌ها را مرتب پشت گوش می‌انداخت و تلاش می‌کرد با قراردادهای کلان تسلیحاتی – تنها طی سال‌های ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۳ به ارزش ۲۷ میلیارد دلار – پاسخ واشنگتن درباره خواسته‌هایش را بدهد،‌ قراردادهایی که با واسطه‌گری بندر بن سلطان به امضا می‌رسیدند و نزدیک بود که ریاض را به ورشکستگی رهنمون کنند. در این ارتباط تنها کافی است به این نکته اشاره کنیم که بنا به اظهارات و برآورد “چاز فریمن”، سفیر سابق آمریکا در عربستان سعودی فقط جنگ خلیج فارس ۶۵ میلیارد دلار برای ریاض هزینه دربرداشت و بنا به گفته خود سفیر آمریکا برخی خواسته‌های آمریکا از عربستان سعودی بسیار تعجب برانگیز بود، از جمله درخواست کمک مالی برای ارمنستات علیه آذربایجان یا درخواست خرید خوک برای تهیه غذای روس‌ها و در تمام این موارد نصیحت بندر به حاکمان سعودی این بود که نباید به خواست واشنگتن نه گفت، این درحالی است که ملک فهد نیز با وی موافق و همراه بود.

دوره ریاست جمهوری بیل کلینتون یا سال‌های رکود

بالطبع در تمام طول این سال‌ها اختلاف نظرهایی بین عربستان سعودی و آمریکا نیز وجود داشت، به عنوان مثال دولت بیل کلینتون از وحدت یمن تحت رهبری “علی عبد الله صالح”، دیکتاتور سابق این کشور حمایت می‌کرد، در حالی که سلطان که در آن زمان ولی‌عهد سعودی بود، از جنبش جدایی طلب جنوب یمن حمایت می‌کرد، چون وحدت و یکپارچگی یمن همواره موجبات نگرانی سعودی را فراهم می‌آورد.

در این بین خدمات عربستان سعودی در سراسر جهان تنها به تضعیف ریشه‌های کمونیسم و چپگرایان و جنبش‌های آزادی طلبانه محدود نمی‌شد، بلکه ارائه خدمات نفتی هم بسیار مهم می‌نمود و کسانی‌که اسناد منتشره توسط ایران در سال ۱۹۷۹ را مطالعه کند که بیش از صدها جلد کتاب را شامل می‌شود، در می‌یابد که میزان توجه و حساسیت دولت آمریکا به قضایای اوپک و میزان تولید و قیمت‌گذاری آن تاچه اندازه حائز اهمیت است.

شک و تردیدها درباره نقش بندر بن سلطان در زمان ریاست جمهوری کلینتون به شدت افزایش یافت، با این حال دولت آمریکا بسان دیگر دولت‌های این کشور از زمان روی کار آمدن روزولت خشم و غضب هم پیمان دیرین و مطیع خود را موجب نشود. این درحالی است که گروه سیاست خارجی کلینتون به شدت از بندر غضبناک بود، چون اعتقاد داشت، سفیر عربستان سعودی در واشنگتن دولت آمریکا را درباره “حافظ اسد”، رئیس جمهوری سابق سوریه پیش از برگزاری نشست سران آمریکا و سوریه فریفته و موجب اتخاذ سیاست‌هایی نادرست توسط کاخ سفید در قبال دمشق شده است.

اما اوج فعالیت‌های بندر بن سلطان و روابط وی با مسئولان آمریکایی از باید به زمان پیروزی جرج بوش در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ارجاع داد، چراکه خاندان بوش، بندر را یکی از اعضای خانواده خود به شمار می‌آوردند،‌ به گونه‌ای که این شاهزاده سعودی در جشن تولدها و دیدارهای سالیانه و مراسم رسمی خاندان بوش در تفرجگاه “کنیپن کپورت” شرکت می‌کرد و این بوش پدر بود که نام “بندر بوش” را بر بندر بن سلطان گذاشت تا میزان علاقمندی خود به وی را به اثبات برساند.

بوش پدر درباره بندر می‌گوید: او که بوش پسر را با سیاست خارجی در طول تبلیغات و حملات انتخاباتی‌اش آشنا کرد، این درحالی است که آمریکای جرج بوش از جمله حامیان سرسخت عربستان سعودی و حکام آن به شمار می‌امد، به گونه‌ای که بندر بن سلطان در این‌باره می‌گوید که “پل ولفوویتز” بیش از ما سعودی‌ها سعودی بود” (البته صرف نظر از اسرائیل).

دوره بوش – چنی یا سال‌های شکوفایی و پیشرفت

بندر بن سلطان بیست و سه سال از سال ۱۹۸۳ تا سال ۲۰۰۵ میلادی به عنوان سفیر عربستان سعودی در واشنگتن به ریاض خدمت کرد و تمام این سال‌ها، سال‌های کار و تلاش بسیار برای بندر بن سلطان به شمار می‌آمدند تا هرآنچه بتواند موجبات تعمیق و گسترش روابط بین دو کشور شود.

گفته شده که بندر بن سلطان از جمله نزدیک‌ترین دیپلمات‌ها به دولت‌های جمهوری‌خواه آمریکا بود و بسیار مورد اعتماد کاخ سفید بود. وی روابط ویژه‌ای با روسای جمهور و مسئولان ارشد دولت‌های جمهوری‌خواه آمریکا طی سال‌های کار فعالیتش در واشنگتن داشت و نقش بسزایی در تعیمق روابط ریاض – واشنگتن ایفا کرد و حتی زمانی‌که حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ روی داد و روابط آمریکا و عربستان به شدت زیر سوال رفت و رو به تیرگی نهاد بندر در هیچ محفل آمریکایی از اظهار نظر درباره لزوم وجود روابط عمیق بین دو کشور فروگذاری نکرد و از این حیث باید او را به تمام معنا باز گرداننده روابط گرم و صمیمانه عربستان سعودی و آمریکا آن هم در دوره بسیار حساس پس از حوادث ۱۱ سپتامبر برشمرد.

بندر بن سلطان لقب “رئیس” را در میان دیپلمات‌های حاضر در واشنگتن به خود اختصاص داد و این لقبی است که دولت آمریکا آن را به سفیری می‌دهد که بیشترین مدت زمان را در آمریکا به کار و خدمت دیپلماتیک مشغول بود و این لقب به بندر بن سلطان اختصاص یافت.

همچنین بندر بن سلطان تنها سفیری در واشنگتن بود که به او نگهبانان دائمی از نگهبانان کاخ ریاست جمهوری آمریکا یا همان کاخ سفید اختصاص یافته بود و نقشی بسیار اساسی در پایان دادن به جنگ داخلی لبنان و پایان بحران لاکربی غرب با لیبی ایفا کرد.

وی پس از بازگشت از آمریکا در ۱۶ اکتبر ۲۰۰۵ منصب دبیرکلی شورای امنیت ملی عربستان سعودی را عهده‌دار شد، در حالی‌که در کنار این منصب وظایف سیاسی دیگری را نیز برعهده داشت.

بازگشت

اوایل سال ۲۰۰۵ بندر بن سلطان از سمت خود به عنوان سفیر عربستان سعودی در آمریکا استعفا داد و به کشورش بازگشت. در آن زمان گفته می‌شد که استعفای بندر و بازگشتش به عربستان به معنای پایان یافتن نقش وی در آمریکا به ویژه پس از انتصاب به سمت دبیرکلی دستگاه امنیت ملی است که این سمت تا پیش از آن اصلا وجود خارجی نداشت.

اما به سرعت ثابت شد که این باور،‌ باور درستی نیست چون بندر بن سلطان یک شبه به “محرک و به حرکت ‌درآورنده تاریخ خاورمیانه” تبدیل شد. او پایه‌گذار توافقنامه مکه بین دو جنبش فلسطینی “حماس” و “فتح” بود و برای جلوگیری از انفجار اوضاع در لبنان تلاش‌های بسیاری را برای ایجاد هماهنگی بین تهران و ریاض انجام داد.

حتی گفته شده که وی در زمانی تلاش بسیار کرده تا واسطه تهران – واشنگتن باشد، همانگونه که عضو اصلی ناظر بر پرونده عراق در هیئت عالی سیاست خارجی عربستان است که ملک عبد الله، پادشاه عربستان آن را تشکیل داد و اعضای آن صرف نظر از بندر بن سلطان؛ مقرن و سعود الفیصل و ایاد المدنی و مشاور پادشاه و شیخ ابراهیم العنقری، وزیر اطلاع رسانی است.

بندر بوش

صرف نظر از محافل دیپلماتیک بندر بن سلطان پس از ظهور در فیلم “مایکل مور”، کارگردان آمریکایی که در سال ۲۰۰۴ موفق شد، در جشنواره کن فرانسه جایزه نخل طلایی را به دست آورد، نیز شهرت جهانی پیدا کرد.

مور در فیلم خود بر رابطه‌ای که دو خاندان بوش و بن لادن را به یک‌دیگر ربط داده بود، تمرکز کرد و از جمله افشاگری‌های مور در این فیلم این بود که این کارگردان آمریکایی گفت که جرج بوش، رئیس جمهوری آمریکا تنها دو روز پس از حوادث ۱۱ سپتامبر بندر بن سلطان را به یک شام ویژه و اختصاصی در کاخ سفید دعوت کرد.

همچنین از دیگر نکات مورد تاکید این کارگردان آمریکایی در فیلمش این بود که بندر بن سلطان بسیار به خانواده بوش نزدیک است، بگونه‌ای که آنها وی را یکی از خود می‌دانند و برای عزیز کردن و گرامی داشت بندر او را “بندر بوش” می‌نامند.

همچنین رابطه ویژه بندر و خاندان بوش یکی از مهمترین موضوعاتی بود که “باب وودوارد”،‌ روزنامه‌نگار برجسته و کهنه‌کار روزنامه آمریکایی واشنگتن پست در کتابش “طرح حمله” به آن پرداخت و پیش از حمله آمریکا به عراق منتشر شد.

وودوارد در کتاب طرح حمله می‌گوید که بندر بن سلطان از تفاصیل اساسی و مهمی درباره نقشه جنگ علیه صدام حسین، دیکتاتور سابق عراق حتی پیش از “کالین پاول”، وزیر خارجه وقت آمریکا اطلاع پیدا کرده بود.

وودوارد می‌افزاید: این شاهزاده سعودی تاکید کرده است که عربستان سعودی این توانایی را دارد که با افزایش تولید نفت خود مانع افزایش بهای سوخت و پایین نگه‌داشتن آن شود.

بندر در دولت بوش چشم‌داشت‌ها و آرزوهای بسیاری داشت. وی برای اولین بار در دولت بوش بود که از چشم‌داشت‌هایش درباره پادشاهی در عربستان سخن گفت و این امر متداولی در تاریخ منازعات پادشاهی عربستان نبود و رسم این بود که این خواسته‌ها همواره مکتوم و پنهان باقی بمانند، تا پادشاه وقت به هر دلیل بمیرد و برادران (فرزندان عبد العزیز) درباره امر جانشینی به گفت‌وگو و رایزنی بپردازند. اما به قدرت رسیدن عبد الله بن عبد العزیز موانع بسیاری برسر راه بندر ایجاد کرد و اگر حوادث سپتامبر به وقوع نمی‌پیوست باید منتظر بحرانی بسیار فراگیر بین دو کشور آمریکا و عربستان سعودی بودیم.

عبد الله با ارسال نامه‌ای خشمناک برای بوش پسر درباره مواضع کاخ سفید در قبال اسرائیل ارسال می‌کند و بوش پدر وارد کار زار می‌شود تا بحران پیش آمده را رفع کند. اما حوادث ۱۱ سپتامبر همه چیز را تغییر داد و عبد الله را واداشت تا سدیری‌ها را برای تملق و چاپلوسی راهی واشنگتن کرد، بلکه پا را از آن هم فراتر نهاد و برای نزدیکی بیش از پیش به آمریکا پرونده روابط مستقیم با اسرائیل را گشود و تمام اینها با هدف جلب حمایت کنگره آمریکا صورت گرفت که اصرار داشت در قبال عفو آل سعود آنها باید بهایی را پرداخت کنند و این بها نزدیکی و عادی سازی روابط با عربستان بود.

“ریچارد ورپانکس” که منصب سفیری آمریکا در چندین کشور در دوران زمامداری رونالد ریگان و منصب فرستاده صلح آمریکا به خاورمیانه را برعهده داشت،‌ یکی از مسئولان آمریکایی است که با بندر بن سلطان در دو سطح دیپلماتیک و اجتماعی به خوبی آشنا و نزدیک بود.

ورپانکس درباره بندر بن سلطان به بی بی سی می‌گوید: او مردی باهوش و شخصیتی سحر انگیز و دیپلماسی بسیار فعال است”.

او می‌افزاید: در ابتدا به عنوان کاردار ویژه سفارت عربستان سعودی در واشنگتن وارد آمریکا شد، تا پس از آن نقشی بسیار مهم و اساسی را در روابط واشنگتن – ریاض بازی کند.

این دیپلمات آمریکایی می‌گوید: دوره‌ای که بندر بن سلطان به عنوان سفیر در آمریکا سپری کرد، یکی از طولانی‌ترین دوره‌های سفیری در مقایسه با دیگر همتاهایش از کشورهای دیگر به شمار می‌اید و او نقش بزرگی را در مرحله‌ای حساس از تاریخ روابط بین دو کشور به ویژه پس از حوادث ۱۱ سپتامبر بازی کرد.

سعودی‌ها به این نکته اشاره می‌کنند که تلاش برای کودتای بندر بن سلطان اواخر زمامداری بوش و نه در دوره ریاست جمهوری “باراک اوباما” شکل گرفت و دولت بوش دوستان و یاران و هواداران بسیاری را برای بندر به زیان دیگر سعودی‌ها دست و پا کرد و او را در انجام خواسته‌اش مصمم‌تر و پابرجاتر کرد.

آنچه در آن تردید نیست این که آمریکایی‌ها تمایل بسیاری دارند که نسل دوم آل سعود که بندر بن سلطان یکی از آنها قدرت را در عربستان سعودی بدست گیرند و تمایل دارند که بیش از اینها منافع آمریکا در عربستان به واسطه این نسل که در آن نفوذ بیشتری دارند حفظ شود، به ویژه آنکه نسل اول هم اکنون بیش از حد پیر و فرتوت و بیمار می‌نماید.

از دید واشنگتن نسل دوم یا سوم هیچ‌گاه نخواهند توانست قدرت را در عربستان به دست گیرند و در این راه لازم به نظر می‌رسد که دستگاه نظامی به حمایت از آنها وارد عمل شود و سنت‌های انتقال قدرت از برادر به برادر رایج در عربستان را در هم بشکند، این تحلیلی رایج در میان شاهزادگان سعودی است و این همین موجب می‌شود تا ایده کودتای بندر بن سلطان با تفاهم آمریکایی تقویت شود.

سال ۲۰۰۷ سال آغاز سرنگونی و سقوط بندر بن سلطان به شمار می‌آید. شبکه سعودی “العربیه” ظرف ۱۵ ماه برنامه‌ای مستند از ملک عبد الله تهیه می‌کند. بندر بن سلطان قسمت اول این مجموعه برنامه مستند را در لندن مشاهده کرد و دستور به توقف فوری پخش آن داد. این برنامه به شدت موجبات خشم و عصبانیت بندر را فراهم آورد و پس از آن بود که در سال ۲۰۰۸ بندر به طور کامل از نشست‌ها و محافل بوش و عربستان سعودی غایب می‌شود. شایعاتی بسیاری درباره تلاش بندر جهت کودتا در عربستان بر سر زبان‌ها جاری شد، اما دلیلی درباره درستی و صحت این ادعاها ثابت نشد.

تلاش برای کودتا در سوریه و ترور عماد مغنیة

تحقیق در ترور “عماد مغنیه”، از فرماندهان برجسته حزب الله لبنان دست داشتن سازمان اطلاعات و جاسوسی اردن در این عملیات را برای موساد و توسط مزدوران فلسطینی و عربی را به اثبات رساند، در حالی‌که مسئولیت این ترور را بندر بن سلطان را برعهده داشت و آمریکا حمایت لجستیکی ماهواره‌ای عهده‌دار بود.

منابع امنیتی محلی وجود رابطه بین ترور مغنیه و تحرکات شماری از افسران سوری در آستانه عملیات ترور مغنیه را به تلاش برای کودتا در سوریه تفسیر کردند و این موضوعی است که “انیس النقاش”، پژوهشگر و تحلیلگر برجسته جهان عرب بر آن تاکید و اعلام کرد که در پس این اقدام شماری از افسران سوری بازداشت شدند.

همچنین منابع فرانسوی تاکید کردند که تحرکات شماری از افسران سوری در آستانه ترور عماد مغنیه ثابت کرد که آنها با بندر بن سلطان از طریق وابسته نظامی – امنیتی عربستان در سفارت عربستان سعودی در دمشق در ارتباط بودند و نتیجه آن شد که تمام آنها بازداشت شوند. با این حال این منابع از نامیدن این تحرکات تحت عنوان کودتا امتناع کرده و ترجیح دادند تا از آن تحت عنوان تحرکات مجهول نام ببرند.

کودتای دسامبر ۲۰۰۸

در آگوست ۲۰۰۹ منابع شبه رسمی سعودی خبر منتشره در روزنامه انگلیسی فایننشیال تایمز در جولای ۲۰۰۹ درباره تلاش بندر بن سلطان جهت تلاش برای کودتا علیه ملک عبد الله را تایید،‌ اما تاکید کردند که این خبر قدیمی است و به ماه‌های آخر سال ۲۰۰۸ بازمی‌گردد و هدف از آن تغییر کامل نظام و هدف از آن به قدرت رساندن بندر و نه پدر یا عموهای سدیری اوست.

همچنین این منابع سعودی تاکید کردند که سازمان اطلاعات روسیه بود که این توطئه را برملا کرد و سازمان اطلاعات عربستان سعودی را از آن مطلع کرد و گفته شده که با سرنگونی بندر بود که روابط ریاض – مسکو بهبود یافت.

این منابع می‌گویند: کانون و عرصه آغاز انقلاب ارتش و مشخصا پایگاه هوایی ریاض بود، نه گارد ملی آنگونه که از آن یاد می‌شود و کسانی‌که در این ارتباط بازداشت شدند نه نگهبانان گارد ملی که فرماندهان ارشد ارتش سعودی بودند.

تا مدت‌ها پس از آن سرنوشت بندر مشخص نبود و بسیاری تاکید می‌کردند که زندگی سیاسی وی به پایان رسیده و او تحت اقامت اجباری قرار دارد، در حالی‌که برای بسیاری از کارشناسان امر این سوال مطرح بود که چگونه است که سازمان اطلاعات روسیه از نقشه کودتای بندر مطلع شد. پس از آن و در ۲ سپیامبر ۲۰۰۹ ملک عبد الله با صدور حکمی منصب بندر بن سلطان در سمت دبیرکل شورای امنیت ملی را برای چهار سال دیگر تمدید کرد.

بندر تا چند روز پیش همچنان به عنوان دبیرکلی شورای امنیت ملی عربستان مشغول فعالیت بود تا اینکه با حکم پادشاه عربستان سعودی شاهزاده “مقرن بن عبد العزیز” را بدون ارائه هیچ توجیهی از ریاست دستگاه اطلاعاتی این کشور برکنار و بندر بن سلطان را در این منصب جایگزین او کرد.

این رویداد ناگهانی، پرسشهایی را درباره علت این تصمیم پادشاه عربستان در شرایط کنونی و سیاست امنیتی که در پیش خواهد گرفت را مطرح کرد.

انتصاب بندر بن سلطان به سمت ریاست سرویس امنیتی عربستان سعودی در حالی صورت گرفت که منطقه به شدت ناآرام می‌نماید و عربستان سعودی با مشکلاتی همچون پیری و فرتوتی و بیماری شاهزادگانش از جمله پسران عبد العزیز صورت می‌گیرد.

بندر بن سلطان همان طور که گذشت یک شخصیت عادی و معمولی در میان شاهزادگان سعودی نیست. او مردی با نفوذ و دارای روابطی قدرتمند و گسترده با واشنگتن است.

“رابرت گوردون”،‌ سفیر سابق آمریکا در عربستان انتصاب بندر را در این سمت بسیار مناسب خوانده بود و اعتقاد داشت حضور بندر در شورای امنیت ملی عربستان که بی‌ارتباط با اوضاع امنیتی این کشور و پرونده‌های امنیتی نیست، او را با شرایط امنیتی حاکم بر کشور کاملا آشنا ساخته و موجب می‌شود تا در این منصب موفق عمل کند، علاوه بر اینکه موجب نزدیکی بیش از پیش واشنگتن به متحدان عربش می‌شود.

در همین حال “جمال الخاشقجی”، تحلیلگر سعودی نزدیک به خاندان حاکم بر عربستان درباره این انتصاب گفت که این احساس در میان آل سعود مشاهده می‌شود که کشور نیازمند دستگاه امنیتی قوی‌تری است و بندر در این ارتباط از تجارب بسیار خوبی برخوردار است.

وی در ادامه افزود: در صورت سرنگونی نظام سوریه شاهد شکل‌گیری خاورمیانه‌ای جدید خواهیم بود و عربستان سعودی از این حیث در قبال اردن و لبنان به شدت احساس نگرانی می‌کند.

و بنا به نوشته “وال استریت ژورنال” شاهزاده مقرن در این اواخر در معرض انتقادهای شدید از سوی سعودی‌ها به دلیل عدم کارایی‌اش در این سمت مواجه بود و انتصاب بندر به این سمت به این معناست که سعودی‌ها می‌خواهند نقش پر رنگ‌تری را در تغییر و تحولات جاری در جهان عرب به ویژه سوریه مواجه است.

این روزنامه به نقل از “عبد الله الشمری”، تحلیلگر امور سیاسی سعودی در این‌‌باره نوشت که عربستان سعودی در این لحظات حساس در سیاست خارجی خود نیازمند فردی چون بندر بن سلطان است. او آتشفشان است و عربستان سعودی در این لحظه و شرایط نیازمند آتشفشان است.

الشمری با اشاره به روابط بندر با کاخ سفید و تشابه اقدام آمریکایی‌ها و سعودی‌ها در سوریه بسان اقدام آنها علیه شوروی در افغانستان در دهه هشتاد به نظر می‌رسد که عربستان با این انتصاب می‌خواهد که اقدام خشونت‌آمیزتری علیه سوریه اتخاذ کند، اما باید دید آیا بندر بن سلطان در ماموریت جدید خود موفق خواهد بود یا خیر؟

خبرگزاری فارس


مصائب يک دبيرکل

مصائب يک دبيرکل

مصائب يک دبيرکل



 

بررسي زندگي کورت والدهايم، چهارمين دبيرکل سازمان ملل

با پايان جنگ جهاني دوم دولت هاي متحد اقدام به تشکيل سازماني بين المللي با هدف جلوگيري از وقوع يک جنگ با ابعاد وسيع جهاني کردند. ناکامي جامعه ملل در پيشگيري از وقوع يک جنگ جهاني و تلاش قدرت هاي بزرگ براي سهم خواهي از قدرت و پيروزي در صلح با امضاي منشور ملل متحد در اکتبر سال 1945 به تولد بزرگترين سازمان بين دولتي انجاميد، دو رکن مهم مجمع عمومي و شوراي امنيت، مسووليت سياستگذاري و امور اجرايي اين سازمان را برعهده دارند. دبيرکل سرپرست دبيرخانه و بالاترين مقام اجرايي سازمان ملل متحد است که اگرچه با رأي مجمع عمومي براي تصدي دوره اي پنج ساله انتخاب مي شود اما اعضاي شوراي امنيت ملل متحد با توصيه شخص مورد نظر خود براي اين مقام، نقش مهمي در انتخاب وي دارند.
کورت يوزف والدهايم در 21 دسامبر سال 1918 در روستايي نزديک شهر وين، پايتخت اتريش در خانواده اي پنج نفره متولد شد. در دهه دوم قرن بيستم، پزشکي از نظر معيارهاي اجتماعي و اقتصادي جامعه اتريش، حرفه موفقي بود و به همين دليل پدرش اصرار داشت والدهايم در رشته پزشکي تحصيل کند با اين حال والدهايم که روياهاي بلندپروازانه حضور در قدرت را در سر مي پروراند، علاقه مند به تحصيل در رشته حقوق بود. والدهايم 20 ساله بود که اتريش در سال 1938 مورد تهاجم ارتش آلمان قرار گرفت و هيتلر پس از فتح کامل آن کشور به صورت رسمي پيوستن اتريش به آلمان نازي را اعلام کرد.
هنگام اشغال اتريش والدهايم که يک دوره دو ساله حقوق را در دانشگاه وين گذرانده بود، به خدمت سربازي در ارتش مشترک رايش فراخوانده شد. پس از آن، وي به عضويت سازمان جوانان حزب نازي درآمد و از نظر نظامي تا درجه ستوان يکمي در ارتش مشترک آلمان- اتريش ارتقا يافت. با مجروح شدن در جبهه روسيه در دسامبر سال 1946 از رزم در ميدان نبرد معاف شد ولي همچنان تحت فرماندهي ژنرال الکساندر لوهر در خدمت ارتش آلمان نازي بود. ژنرال لوهر يک سال پس از پايان جنگ جهاني دوم در سال 1946 به اتهام سرکوب پارتيزان هاي يوگسلاوي و اقدام به انتقال يهودي تسالوينکي يونان به اردوگاه کار اجباري آوشويتس محاکمه و اعدام شد. در جريان جنگ جهاني دوم، نام والدهايم در فهرست افتخارآفرينان ارتش آلمان ثبت شد و در سال 1943 مدال نقره شجاعت و افتخار را از سوي حکمران منصوب هيتلر در کرواسي دريافت کرد.
با پايان جنگ جهاني دوم و شکست ارتش هيتلر در سال 1945 والدهايم به اسارت ارتش انگليس درآمد. پس از گذشت هشت ماه آزادي، والدهايم که در جريان جنگ جهاني دوم از دنياي حقوق دور مانده بود، تحصيل در اين رشته را از سرگرفت. فارغ التحصيلي وي همزمان با کمبود نيروي کارآمد در وزارت امورخارجه اتريش بود و از همين روي به سرعت جذب اين نهاد شد.

 

نظامي ديپلمات در سازمان ملل

گام هاي نخست پيشرفت والدهايم به عنوان يک ديپلمات در سال 1956 بود که به عنوان سفير کشورش در کانادا منصوب شد. هشت سال پس از آن در سال 1964 به عنوان نماينده اتريش عازم سازمان ملل متحد شد. در سال 1969 اين جايگاه را به قصد تصدي وزارت خارجه اتريش ترک کرد و دو سال در اين پست ماند. اما اين پايان زندگي ديپلماتيک وي نبود؛ چرا که در 21 دسامبر سال 1971 شوراي امنيت در راستاي وظايف قانوني خود، والدهايم 53 ساله را به عنوان چهارمين دبيرکل سازمان ملل متحد پيشنهاد کرد.
اين انتخاب از سوي بسياري با مخالفت مواجه شد و همواره سايه و شبهه تأثير لابي هاي فراماسوني بر چگونگي انتخاب وي به عنوان عالي ترين مقام اجرايي بزرگترين سازمان بين المللي دولتي در اذهان برخي تحليلگران باقي ماند. با اين حال والدهايم در اول ژانويه سال 1972 بر کرسي دبيرکلي سازمان ملل تکيه زد و به مدت ده سال در اين پست به ايفاي نقش پرداخت.

 

کورت والدهايم و ايران

دبير کلي والدهايم همزمان با اتفاقات بسيار مهمي در تاريخ ايران از جمله وقوع انقلاب اسلامي، تسخير لانه جاسوسي و وقوع جنگ تحميلي عراق عليه ايران بود. از اين رو کورت والدهايم با سفر يا فرستادن نماينده به ايران، به ايفاي نقش پرداخت. کورت والدهايم براي اولين بار در سمت دبيرکل سازمان ملل در ژانويه 1978 به ايران سفر کرد و با مقامات جمهوري اسلامي ايران در رابطه با مسائل حقوق بشر گفت و گو کرد. پس از آن، مقارن با بحران گروگانگيري براي حل بحران و ملاقات با قطب زاده، سرپرست وزارت امور خارجه وقت به ايران سفر کرد. وي در جريان جنگ تحميلي، نخست وزير پيشين سوئد را به عنوان نماينده و ميانجي منصوب کرد و اظهار اميدواري کرد که جنگ، زياد ادامه نيابد که البته اين فعاليت ها چندان هم کارساز نبود. والدهايم در ارديبهشت سال 1378 هم سفري به ايران داشت و با رئيس جمهور وقت ديدار کرد.

 

رياست جمهوري اتريش

در دسامبر سال 1981 با پايان دوره دوم مسووليت، وي خود را براي بار سوم نامزد اين سمت کرد اما به دليل وتوي چين «خاوير پرزد کوئيار» جانشين او شد. والدهايم پس از بازگشت از نيويورک، فعاليت سياسي را ادامه داد و در سال 1986 کانديداي نهمين دوره انتخابات رياست جمهوري اتريش شد و با وجود مباحث جنجال آفرين هفته نامه پروفيل اتريش بر سر همکاري وي با ارتش مشترک آلمان و اتريش به عنوان رئيس جمهور اين کشور انتخاب شد. با پيروزي وي، رژيم صهيونيستي سفير خود را از اتريش فرا خواند، ايالات متحده ورود او را به مدت ده سال به خاکش ممنوع کرد و بسياري از دولت هاي ديگر، او و همسرش را در ديدارهاي رسمي نپذيرفتند. عمده سفرهاي خارجي وي به خاورميانه بود در حالي که در اروپا تنها توانست با پاپ ژان پل دوم در واتيکان ملاقات کند. با وجود اينکه ديدار وي با پاپ، اعتراضاتي را به دنبال داشت، نتوانست بر حمايت پاپ از وي تأثيرگذار باشد. به گونه اي که دو سال پس از پايان دوره رياست جمهوري وي، نشان شواليه محفل پاپ پيوس نهم را دريافت کرد. براي رفع ابهام از گذشته در آميخته با همکاري با ارتش نازي وي، هيأتي متشکل از شش مورخ از سوي دولت اتريش مأمور بررسي عملکرد وي در آن زمان شدند. والدهايم هرگز اين اتهامات را نپذيرفت. عضويتش در سازمان جوانان حزب نازي را اجباري خواند و بر اين باور بود که به عنوان يک نظامي تنها از دستور مافوق خود اطاعت کرده و هرگز حرکتي ضدبشريت انجام نداده است. سرانجام کورت والدهايم در 14 ژوئن 2007 در سن 89 سالگي در اتريش درگذشت.

 همشهري ديپلماتيک



چه کسی معاون میت رامنی می شود؟

چه کسی معاون میت رامنی می شود؟

با نزدیک شدن به زمان کنوانسیون حزب جمهوری خواهان، میت رامنی به دنبال انتخاب معاون است.افراد مختلفی برای این پست در نظر گرفته شده اند.
 


با نزدیک شدن به زمان کنوانسیون حزب جمهوری خواهان، میت رامنی به دنبال انتخاب معاون است.افراد مختلفی برای این پست در نظر گرفته شده اند.

 

معاون رئیس جمهور :

 

در آمریکا،معاون رئیس جمهور اولین پست کابینه است که توسط رئیس جمهور تعیین می شود.معاون در کنوانسیون حزب که حدود 3 ماه قبل از انتخابات برگزار می شود،انتخاب خواهد شد.در روز انتخابات نام معاون در کنار نام کاندیدای ریاست جمهوری بر یک برگه است و رأی دهندگان به هر دو نفر رأی می دهند.اهمیت معاون در زمانی است که رئیس جمهور استعفا دهد،برکنار شود و یا فوت کند در آن صورت به جای وی معاونش،رئیس جمهور می شود.تاکنون 9 بار این اتفاق افتاده است.

1.      در 1841 ، جان تیلور به جای ویلیام هنری هریسون (مرگ طبیعی)

2.      در 1850 ، میلارد فیلمور به جای زاخاری تیلور (مرگ طبیعی)

3.      در 1865 ، اندرو جانسون به جای آبراهام لینکلن (ترور)

4.      در 1881 ، چستر آرتور به جای جیمز گارفیلد (ترور)

5.      در 1901 ، تئودور روزولت به جای ویلیام مک کینلی (ترور)

6.      در 1923 ، کلوین کولیج به جای وارن هاردینگ (مرگ طبیعی)

7.      در 1945 ، هری ترومن به جای فرانکلین روزولت (مرگ طبیعی)

8.      در 1963 ، لیندون جانسون به جای جان کندی (ترور)

9.      در 1974 ، جرالد فورد به جای ریچارد نیکسون (استعفا)

معاون رئیس جمهور همچنین رئیس سنا هم محسوب می شود و در مواردی که در رأی گیری سنا آرای 50 -50 به دست بیاید معاون می تواند در رأی گیری شرکت کند و رأی وی تکلیف آن لایحه را مشخص می کند.

 

معاون میت رامنی :

 

 برای انتخاب معاون به فاکتورهایی مختلفی مانند سن،جنسیت،تجربه، نژاد،دین، محبوبیت،عملکرد و ایالت وی توجه می شود.انتخاب معاون به یک بررسی جامع نیاز دارد.برای این که بهترین شخص با بیشترین امتیاز برای همکاری انتخاب شود تا بتوان رأی بیشتری به دست آورد.در کمپین هر کاندیدا تیمی مختص این کار تشکیل می شوند تا افراد مهم و تأثیرگذار را تعیین کنند در ابتدا لیستی 15 تا 20 نفره تهیه می شود تا این که در انتها به لیستی 3 نفره محدود می شود.لیست اولیه برای رامنی شامل این نفرات می باشد :

 

1.jpg

کریس کریستی

فرماندار نیوجرسی

یکی از محبوب ترین افراد در حزب جمهوری خواه

2.jpg

ریک سنتوروم

سناتور سابق پنسیلوانیا

مورد حمایت محافظه کاران اجتماعی

3.jpg

پاتریک تومی

سناتور پنسیلوانیا

سابقه کار در مسایل بودجه، بدهی و هزینه

4.jpg

جب بوش

فرماندار سابق فلوریدا

برادر جورج دبلیو بوش،ایالت مهم،عملکرد مثبت در زمینه ی مهاجرت

5.jpg

جیم دمینت

سناتور کارولاینای جنوبی

مورد حمایت تی پارتی و محافظه کاران

6.jpg

نیکی هالی

فرماندار کارولاینای جنوبی

اولین فرماندار زن هندی تبار

7.jpg

مایک هاکابی

فرماندار سابق آرکانزاس

کاندیدای مقدماتی 2008،پوپولیست اقتصادی و مورد حمایت محافظه کاران اجتماعی

8.jpg

بابی جیندال

فرماندار لوئیزیانا

یکی از محبوب ترین فرمانداران و محافظه کاران در کشور،جوان،اولین فرماندار هندی تبار

9.jpg

باب مک دانل

فرماندار ویرجینیا

فرماندار محبوب ایالتی مهم

10.jpg

رند پل

سناتور کنتاکی

پسر ران پل که مورد حمایت لیبرتارین هاست

11.jpg

مارکو روبیو

سناتور فلوریدا

جوان،هیسپنیک،ایالت مهم،محبوب تی پارتی

12.jpg

جان تون

سناتور داکوتای جنوبی

ستاره ی نوظهور جمهوری خواهان

13.jpg

تیم پالنتی

فرماندار سابق مینه سوتا

تجربه سیاسی بالا در ایالت،یکی از اولین حامیان رامنی

14.jpg

پل رایان

نماینده ویسکانسین

جوان،رئیس کمیته بودجه مجلس نمایندگان،ایالت مهم،مورد حمایت محافظه کاران و تی پارتی

15.jpg

میچ دنیلز

فرماندار ایندیانا

مدیر بودجه جورج دبلیو بوش

17.jpg

سوزانا مارتینز

فرماندار نیومکزیکو

اولین فرماندار زن هیسپنیک،ایالت مهم

16.jpg

راب پورتمن

سناتور اوهایو

محبوبیت بالا،متخصص مسایل بودجه،مدیر بودجه جورج دبلیو بوش،ایالت مهم،عامل پیروزی رامنی در اوهایو در انتخابات مقدماتی

18.jpg

برایان سندووال

فرماندار نوادا

ایالت مهم،هیسپنیک

19.jpg

کاندولیزا رایس

وزیر سابق امور خارجه

محبوبیت بالا در میان جمهوری خواهان،متخصص سیاست خارجی

20.jpg

کلی آیوت

سناتور نیوهمشایر

ایالت مهم

21.jpg

هالی باربر

فرماندار سابق میسی سیپی

نفوذ بالا در حزب

منبع : واشینگتن پست، پولیتیکو، نیویورک تایمز

 

هرکدام از این افراد دارای مزایایی هستند که به رأی آوردن رامنی کمک می کند.ازمیان افراد نام برده شده افرادی که بیشترین شانس را دارند شامل این نفرات می شود : کریستی،جیندال،مک دانل،پالنتی،پورتمن،روبیو،رایان،تون، رایس و آیوت.تیم انتخاب معاون کمپین رامنی در انتها لیستی 3 نفره را آماده کرده است که رامنی باید انتخاب کند که کدام را به معاونت خود قبول دارد این سه نفر شامل پورتمن،پالنتی و جیندال می شوند.در دوره های قبل هم کاندیداها 3 نفر نهایی برای انتخاب معاون داشتند.در 2008 لیست کوتاه باراک اوباما برای معاونت شامل جوزف بایدن،اوان بای و تیم کاین بود که اوباما بایدن را انتخاب کرد و لیست کوتاه مک کین شامل میت رامنی،تیم پالنتی و جوزف لیبرمن بود.ولی مک کین پیلین را انتخاب کرد.گفته می شود انتخاب اصلی رامنی بود ولی مک کین به خاطر مشکلات مالیاتی رامنی وی را انتخاب نکرد البته این موضوع را مک کین رد و از انتخاب پیلین دفاع کرد.

امسال رامنی هم می تواند مثل مک کین یک انتخاب شگفتی ساز انجام دهد مثلاً یک هیسپنیک را انتخاب کند یا دوباره یک زن را به عنوان معاون انتخاب کند ولی تجربه نشان داده است که این انتخاب ها نتیجه ی مثبتی نداشته است و معاونی به کاندیدا کمک می کند که سابقه ی خوب و عملکردی قدرتمند داشته باشد.در 1984 والتر ماندیل کاندیدای دموکرات برای اولین بار یک زن را به معاونت انتخاب کرد یعنی جرالدین فرارو، ولی نتوانست پیروز شود.در 2000 ال گور کاندیدای دموکرات برای اولین بار یک یهودی به نام جوزف لیبرمن را انتخاب کرد ولی رأی نیاورد و در 2008 مک کین برای اولین بار در حزب جمهوری خواه یک زن را برای معاونت انتخاب کرد که وی هم رأی نیاورد.

انتخاب معاون برای رأی دهندگان از اهمیت بالایی برخوردار است برطبق نظرسنجی سی بی اس نیوز و نیویورک تایمز، 74 درصد از رأی دهندگان گفته اند انتخاب کاندیدای معاونت، تأثیر زیاد و یا تا حدودی زیاد دارد و 26 درصد گفته اند تأثیری بر رأی آنها ندارد.نظرسنجی صورت گرفته توسط فاکس نیوز از میان رأی دهندگان جمهوری خواه نشان می دهد که رایس با 30 درصد،روبیو با 19 درصد،کریستی 8 درصد و رایان با 8 درصد محبوب ترین کاندیداهای معاونت هستند.براساس نظرسنجی فاکس نیوز اوباما 45 به 41 درصد از رامنی پیشی گرفته است ولی اگر رامنی رایس را انتخاب کند اوباما و رامنی 46 به 46 درصد مساوی می شوند.همچنین طبق نظرسنجی کالج ماریست اگر روبیو انتخاب شود پیشتازی اوباما از 2 درصد به 5 درصد افزایش می یابد.همچنین جان مک کین از احتمال انتخاب پورتمن به عنوان معاون رامنی خبر داده است.

در روزهای اخیر خبرهایی مبنی بر انتخاب معاون توسط رامنی در هفته ی جاری شنیده شد. البته به طور رسمی معاون در کنوانسیون ملی جمهوری خواهان که در روزهای 27 تا 30 آگوست در تمپای فلوریدا برگزار می شود معرفی خواهد شد ولی همیشه قبل از کنوانسیون انتخاب می شود، که زمان آن در دوره های مختلف متفاوت بوده است و معمولاً در هفته ی آخر منتهی به کنوانسیون معرفی می شود.اما دلیل رامنی برای انتخاب زود تر از موعد به دلیل حملات زیادی است که متوجه وی شده است.این حملات از ماه گذشته تاکنون بر سر موضوع کمپانی «بین کپیتال» همچنان ادامه دارد و علاوه بر آن مسئله اظهارنامه مالیاتی رامنی هم مطرح شده است.گزارش هایی مبنی بر فرار مالیاتی رامنی موجود است و این که وی قسمتی از درآمدهایش را مخفی می کند و حساب های بانکی زیادی در کشورهای خارجی از جمله سوئیس دارد.همچنین وی قسمتی از فعالیت های اقتصادی اش را به کشورهای خارجی منتقل کرده است تا مالیات ندهد.رامنی تاکنون اظهارنامه مالیاتی دو سال اخیر خود را منتشر کرده است و در همان اظهارنامه ها هم مالیاتی که وی داده است خیلی کمتر از میزان ثروتش است وی با ثروتی حدود 190 تا 250 میلیون دلار فقط 14 درصد مالیات داده است در حالی که میزان مالیات برای میلیونرها بالا ی 30 درصد می باشد.علاوه بر دموکرات ها که خواهان انتشار اظهارنامه های مالیاتی رامنی در سال های گذشته هستند تعدادی از جمهوری خواهان هم به رامنی توصیه کرده اند که اظهارنامه ها را منتشر کند.نظرسنجی گالوپ نظر مردم را در این رابطه نشان می دهد.

 

Majority of Americans Want Romney to Release Tax Returns .....gif

منبع : گالوپ

 

54 درصد از کل مردم عقیده دارند که رامنی باید اظهارنامه ها را منتشر کند و 37 درصد مخالف هستند.75 درصد دموکرات ها،53 درصد مستقل ها و 30 درصد جمهوری خواهان موافق انتشار اظهارنامه هستند و 19 درصد دموکرات ها،36 درصد مستقل ها و 65 درصد جمهوری خواهان مخالف هستند.کمپین رامنی تاکنون اعلام کرده است که اظهارنامه ها را منتشر نمی کند.رامنی برای خارج شدن از این فضا به دنبال اعلام نام معاون است تا بتواند انرژی دوباره ای به کمپین خودش دهد.البته امکان اعلام نام معاون بعد از سفر بین المللی رامنی هم وجود دارد.رامنی در هفته ی آینده به انگلیس،لهستان و اسرائیل سفر خواهد کرد.رامنی با این سفر به دنبال تقویت نقطه ضعفش یعنی فقدان تجربه در سیاست خارجی است.

 

تبلیغات تلویزیونی :

 

آخرین تبلیغ کمپین اوباما به مالیات دادن رامنی اشاره می کند و این که وی اظهارنامه های مالیاتی سال های پیش خود را چرا منتشر نمی کند و در پایان این سؤال را مطرح می کند که رامنی چه چیزی را پنهان می کند؟ در تبلیغ دیگری وطن پرست بودن رامنی زیر سؤال می رود در تبلیغ این موضوعات مطرح می شود که رامنی شغل ها را از آمریکا به چین، هند و مکزیک منتقل کرده است،میلیون ها دلار در بانک های سوئیس دارد برای فرار مالیاتی، فعالیت های اقتصادی اش را به جزایر اطراف آمریکا منتقل کرده است و در پایان گفته می شود وی راه حل مشکلات نیست بلکه خود مشکل است.در آخرین تبلیغ کمپین رامنی به حملات کمپین اوباما علیه رامنی اشاره می شود و آنها را ناعادلانه می داند و قسمتی از سخنرانی اوباما در کنوانسیون ملی حزب در سال 2008 را نشان می دهد که چگونه وی در مورد استراتژی انتقاد از رقیب صحبت می کند و در پایان گفته می شود ما انتظار بیش تری از رئیس جمهور داریم.

 

نظرسنجی :

 

در نظرسنجی واشینگتن پست از رأی دهندگان پرسیده شده است که اگر انتخابات امروز برگزار شود به چه کسی رأی خواهند داد؟

 

w-poll0710a ....jpg

منبع : واشینگتن پست

 

47 درصد اوباما را انتخاب و 47 درصد هم رامنی را انتخاب کرده اند.38 درصد قطعاً،6 درصد احتمالاً اوباما را انتخاب می کنند و 3 درصد احتمال دادند نظرشان عوض شود.36 درصد قطعاً،6 درصد احتمالاً رامنی را انتخاب می کنند و 5 درصد ممکن است نظرشان عوض شود.نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو پیشتازی اوباما را نشان می دهد.

 

7-12-12-1.png

منبع : مرکز تحقیقات پیو

 

در نمودار بالا سیر تغییرات را از اکتبر 2011 تاکنون نشان می دهد.در جولای، اوباما با 50 به 43 درصد از رامنی پیشی گرفته است.

نویسنده: حسین هوشمند


تولدت مبارک آقای دموکرات
 

گزارش تصویری: تولدت مبارک آقای دموکرات

 

 

نلسون ماندلا نماد محبوب ضد آپارتاید آفریقای جنوبی روز 18 جولای 94 ساله خواهد شد. در این گزارش تصویری نگاهی به زندگی وی خواهیم داشت.
 
 


ماندلا و همسرش وینی سال 1958 در مراسم ازدواجشان



نلسون ماندلا (وسط) به همراه دو  تن از رهبران کنگره ملی آفریقا، سال 1952



ماندلا در سال 1952، در حال ورود به دادگاه



وینی ماندلا مشت خود را برای ادای احترام به قدرت سیاه بالا برده است، وی اعلام کرد که به مناسبت تولد 70 سالگی همسر دربندش کنسرت پاپ بزرگی برگزار خواهد شد. سال 1988



هزاران تجمع کننده به درخواست وینی ماندلا مشت های گره کرده خود را بالا برده اند، سال 1990



نلسون ماندلا که 27 سال را به عنوان زندانی سیاسی آپارتاید در زندان گذراند سرانجام در 11 فوریه 1990 آزاد شد. این عکس وی را در حالی که لحظاتی پس از آزادی خارج از زندان قدم می زند نشان می دهد



ماندلا و رئیس جمهور سابق آفریقای جنوبی پس از اینکه در سال 1993 مشترکا جایزه صلح نوبل را گرفتند در برابر دوربین ها



تصویر از صف رای مردم در اولین سالی که حضور در انتخابات برای سیاهپوستان آزاد شد



ماندلا در حال رای دادن در اولین انتخابات سیاهپوستان-1994



هزاران هوادار رئیس جمهور منتخب نلسون ماندلا در مراسم سوگند وی



ماندلا در سال 1994 به عنوان اولین رئیس جمهور سیاهپوست آفریقای جنوبی سوگند خورد



ماندلا و پرنسس دایانا در سال 1997



ماندلا و همسرش در سال 1998



ماندلا در کنار رئیس جمهور جدید آفریقای جنوبی ، تابو امبکی در سال 1999



ماندلا در کنار جاکوب زوما در سال 2004



ماندلا و میشله اوباما



ماندلا و بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق امریکا

دیپلماسی ایرانی

 

 


نیم‌ نگاهی به پشت پرده خاندان سعودي + تصاویر



نیم‌ نگاهی به پشت پرده خاندان آل سعود

چقدر با آل‌سعود آشنایی دارید؟ دیکتاتورهای عربستان چگونه در تمام سطوح اداره این کشور رسوخ کرده‌اند؟ چگونه یک کشور به دست یک خاندان اداره می‌شود؟

 

زمانی آل سعود، خاندان حاکم بر عربستان تلاش بسیار می‌کرد تا به هر طریق ممکن بر جنگ داخلی که در میان شاهزاده‌های آل سعود جهت رسیدن به قدرت در جریان بود و هم‌چنین فساد حاکم بر این خاندان سرپوش بگذارد، اما این دو خصوصیت اکنون به دو شاخص مهم و غیرقابل انکار این خاندان تبدیل شده و می‌رود تا موجبات سرنگونی و سقوط آن را رقم بزند،. اين مطلب نگاهی دارد به این دو شاخص تا خواننده را بیش از پیش با فضای حاکم بر این خاندان و آثار مترتب بر آن آشنا کند.

 

نگاهی به تاریخ سیاسی عربستان

اگرچه پادشاهی عربستان سعودی در سال 1932 ميلادي پایه‌گذاری شد، اما خاندان حاکم بر این کشور دارای تاریخ طولانی از فعالیت‌های نظامی و سیاسی در شبه جزیره عربستان هستند. در سال 1902، این خانواده به رهبری "عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود" بر ریاض حاکم شد.

بین سال‌های 1902 تا 1932 ميلادي، ملک عبدالعزیز تمام دشمنان خود را شکست داد تا با تصرف "الاحساء" در شرق و "عسیر" و "حجاز" در غرب کاملاً عربستان را به تصرف خود درآورد.



 

 (عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود)

 

عربستان مأمن جوامع متفرق با عقاید و سنن متعدد

پس از به قدرت رسیدن عبدالعزیز پادشاهی عربستان سعودی، مأمن جوامع متفرق با عقاید مذهبی و سیاسی متعدد و سنن قبیله‌ای متنوع شد. ملک عبدالعزیز برای شکست دادن رهبران محلی بر قدرت نظامی و وهابیت تکیه کرد.

اواسط قرن هجدهم عبدالوهاب و بنیانگذار سلسله آل سعود اتحادی به وجود آوردند که در پس آن شيوخ و مفتي‌ها به حکومت آل‌سعود مشروعیت ‌بخشیدند و از آن تاریخ، آل‌سعود قبضه قدرت را در عربستان به دست گرفت.



 

شجره‌نامه آل‌سعود


 

ریشه‌های یهودی آل‌سعود

"مستر همفر" جاسوس مشهور انگلیسی طی سال‌های ابتدایی قرن هجدهم در خاورمیانه برای نخستین بار به ریشه‌های آل‌سعود می‌پردازد که برخلاف ادعای عبدالعزیز و براساس اعتراف شجره‌نویسان سعودی، اصل و نسب آنها به یک فرد یهودی به نام "ابراهیم موشه" می‌رسد.

اسناد به دست آمده درباره شجره آل‌سعود بر این نکته تأکید می‌کنند که در قرن نهم هجری مطابق با قرن پانزدهم میلادی، شخصی به نام "مانع احسایی" جد نخست آل‌سعود از قبیله یهودی "عنیزه" زمینی را در نجد عربستان به دست آورده و بعد از او نوه پسری‌اش به نام "موسی" با جنگ و کشتار و غارت، املاک بسیاری را برآن می‌افزاید.

"ابراهیم موسی" یا "ابراهیم موشه"، پسر موسی نقش مهمی در شکل‌گیری آل‌سعود داشت که نوه‌اش به نام "مقرن سعود"، رأس این خاندان به شمار می‌آید.

مُردخای ابراهیم موشه و فرزندانش با تغییر نام و انتخاب اسامی عربی، خود را در میان مسلمانان جا زدند از جمله اینکه با پرداخت مبلغ سی و پنج هزار پوند مصری به "محمد امین تمیمی" مدیر کتابخانه‌های کشور سعودی در سال 1322 هجري قمري، آل‌سعود و آل‌عبدالوهاب را به نبی اکرم(ص) منسوب کردند.



 

(امین تمیمی، نفر دوم از سمت راست)

 

خاندان حاکم

موضوع جانشيني و ولي‌عهدي در عربستان با ديگر كشورهاي سلطنتي دنيا تفاوت دارد. عبدالعزيز بن سعود سنتي را بنيان نهاد که براساس آن سلطنت از برادر به برادر برسد؛ نه از پدر به پسر.

او مقرر كرد در صورت زنده بودن پسرهايش هيچ‌كدام از نوه‌هايش نمي‌توانند به حكومت برسند. اين سنت تا امروز حفظ شده و پادشاهي عربستان به پسران عبدالعزيز رسيده است.

هم اکنون ولي‌عهد سعودي پس از مرگ "سلطان بن عبدالعزيز"؛ "نایف بن عبد العزیز" است كه از سال 1975 ميلادي وزير کشور عربستان و معاون دوم ملك عبدالله بود و غرب به خاطر دیدگاه‌های محافظه‌کارانه‌اش که مخالف هرگونه اصلاحات است، به شدت از وی حمایت می‌کند.



سلطان بن عبدالعزيز

 

جنگ قدرت در خاندان سعودی

بسیاری از کارشناسان بر این باورند،‌ مرگ "سلطان بن عبد العزیز" ولی‌عهد سابق عربستان موجب تشدید جنگ قدرت در خاندان سعودی شده است؛ بسیاری از شاهزادگان سعودی هم اکنون به نظام انتخاب ولی‌عهد در این خاندان معترض هستند و اعتقاد دارند، این نظام موجب می‌شود تا قدرت همواره در دست نسل اول خاندان یعنی پسران ملک عبدالعزیز باقی بماند و هیچ‌گاه قدرت در این خاندان به نسل جوان آن یعنی نوادگان عبدالعزیز نخواهد رسید و همین موجب شده تا هم اعتراض‌ها به شیوه انتخاب ولی‌عهد و هم جنگ قدرت در آل‌سعود به شکل قابل ملاحظه‌ای تشدید شود.


شاهان سعودي و اولياي عهد آنان

 

در این میان هیچ‌گاه نباید برخی از شاهزادگان سعودی را نادیده گرفت که نقش پررنگ‌تری را در عرصه سیاسی این کشور بازی می‌کنند؛ افرادی چون "بندر بن سلطان" پسر سلطان بن عبدالعزيز كه سال‌ها سفير عربستان در امريكا بود و پس از مرگ فهد و به قدرت رسيدن عبدالله به رياست شوراي امنيت ملي عربستان سعودي نیز انتخاب شد. وی از جمله کسانی است که هیچ‌گاه از مناصبی که در اختیار داشته راضي نبوده و همواره خواهان سهم بيشتري از قدرت است به گونه‌ای که در سال 2008 ميلادي قصد داشت با كودتا علیه پادشاه قدرت را در این کشور به دست بگيرد،‌ به همین دلیل است که پس از سال 2008 ميلادي پادشاه عربستان، بندربن سلطان را از نظر سياسي تقريباً منزوي کرده است.



 

بندر بن سلطان و جورج بوش

 

بندر که به‌شدت توسط امريكا و غرب حمايت می‌شود، ديدگاهي سكولار و غربي دارد و خواهان تغيير بافت سنتي جامعه عربستان است و حتي گفته شده هنگامی‌که پدر ولی‌عهدش در قید حیات و ملک عبدالله برای درمان در آمریکا بود، پدر را تحريك كرده تا با یک کودتا قدرت را به دست گیرد و مانع به قدرت رسيدن احتمالي نايف در صورت مرگ ملك عبدالله شود غافل از این‌که اجل به وی فرصت نداد. مسلم است كه در آن زمان بندر به خوبی می‌دانست در صورت رسيدن سلطان به قدرت او زمام بيشتر امور را به دست خواهد داشت.

 


 

چهره‌هاي پر قدرت خاندان سعود

 

-  سلمان بن عبدالعزيز


 

 سلمان بن عبدالعزيز

 

از دیگر چهره‌های پر نفوذ خاندان سعودی باید از "سلمان بن عبدالعزيز" نام برد،‌ به ویژه آن‌که وی طبعي جاه طلب و قدرت طلب دارد، به همین دلیل برای دستیابی به قدرت بیشتر هیچ‌گاه بیکار نخواهد نشست.

سلمان ۷۱ ساله که برادر کوچک‌تر عبدالله و نایف است، فرماندار منطقه ریاض، یعنی پایتخت است. سلمان در جریان مراسم ترحیم سلطان، در عمل میدان‌دار اصلی و مسؤول ملاقات با مقامات خارجی بود که برای تسلیت به ریاض آمده بودند.

 


- مشعل بن عبدالله، امیر منطقه نجران


 

مشعل بن عبدالله

 

از دیگر چهره‌های پر قدرت خاندان سعود باید از مشعل فرزند پادشاه نام برد. وی امیر منطقه نجران در جنوب کشور است. مشعل پیش از برعهده گرفتن امارت منطقه نجران در سال  ۲۰۰۹ ميلادي، معاون بازرسی گارد ملی بوده‌است. وی با کمتر از ۳۰ سال سن از جوان‌ترین نواده‌های قدرتمند ملک عبدالعزیز است.


 

- محمد بن فهد، امیر منطقه شرقی


محمد بن فهد

امیر محمد ۶۱ ساله پسر فهد پادشاه اسبق عربستان است. امیر محمد که امیر منطقه نفت‌خیز شرقی در سواحل خلیج فارس است، بسیار به ملک عبدالله نزدیک است. از وی به عنوان یکی از نوادگان قدرتمند ملک عبدالعزیز یاد می‌شود که در صورت انتقال قدرت به نوه‌های عبدالعزیز از مدعیان اصلی قدرت خواهد بود.


 

- امیر متعب بن عبدالله، رئیس گارد ملی


 

 متعب بن عبدالله

 

امیر متعب ۵۸ ساله فرزند پادشاه است. وی پیش از رسیدن ملک عبدالله به پادشاهی، به عنوان معاون پدرش در گارد ملی عربستان فعالیت می‌کرد و اکنون رئیس گارد ملی (حرس الوطنی) است. گارد ملی در کنار ارتش یکی از نیروهای مسلح عربستان است. اگر ساختار رسیدن قدرت از پدر به فرزند در عربستان مرسوم بود، او بخت نخست جانشینی پدرش در مقام پادشاهی به شمار می‌رفت.

متعب که یک نظامی تمام‌عیار و دارای درجه سرلشکری است، به اندازه عمویش "طلال" در میان نظامیان سعودی محبوب است. اما وجود عمویی به نام "مقرن" و چند شاهزاده دیگر باقی‌مانده از عبدالعزیز موجب شده تا جنگ قدرت در میان خاندان سعود با جدیت بیشتری دنبال شود.


 

- بندر بن سلطان، دبیر شورای امنیت ملی


 

 بندر بن سلطان

 

امیر بندر۶۲ ساله فرزند ولی‌عهد تازه درگذشته عربستان یعنی امیر سلطان است و همان‌گونه که گفته شد، وی سال‌ها سفیر عربستان در آمریکا بوده و به همین دلیل از او به عنوان یکی از سیاستمداران نزدیک به آمریکا یاد می‌شود. امیر بندر در تصاویری که تلویزیون سعودی از مراسم ترحیم پدرش پخش می‌کرد غایب اصلی بود. شایع است که وی کودتای نافرجام دیگری علیه ملک عبدالله را رهبری کرده و حالا روابط مناسبی با پادشاه ندارد.


 

- خالد بن سلطان، معاون وزیر دفاع


 

 خالد بن سلطان

 

امیر خالد ۶۲ ساله در جریان جنگ آزادسازی کویت در سال ۱۹۹۱ ميلادي رئیس ستاد ارتش عربستان و فرمانده نیروهای مشترک عربی شرکت‌کننده در این جنگ بود. بعد از امیر سلمان، از امیر خالد نیز به عنوان یکی از بخت‌های بر عهده گرفتن سمت وزارت دفاع نام برده می‌شود، زیرا وی هم اکنون معاون وزیر دفاع است.


 

محمد بن نایف، معاون وزیر داخلی


 

 امیر محمد بن نایف در کنار پدرش

 

امیر محمد ۵۲ ساله معاون پدرش امیر نایف در وزارت داخلی است. او بر نیروهای ویژه وزارت داخلی مسلط است. پیش‌بینی می‌شود در صورت به پادشاهی رسیدن امیر نایف، قدرت و نفوذ فرزند وی محمد نیز بیشتر شود. امیر محمد از مسؤولان اصلی مبارزه با القاعده در حکومت آل سعود است.


 

- امیر مقرن، رئیس سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی


 

 مقرن

 

مقرن ۶۶ ساله برادر پادشاه، امیر سابق منطقه مدینه و رئیس کنونی سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی عربستان است. مقرن از شاهزادگان محبوب ملک عبدالله است. در مراسم ترحیم سلطان وی در کنار سلمان امیر منطقه ریاض و خالد حضوری پررنگ داشت.


 

- سعود الفیصل، وزیر خارجه عربستان


 

 سعود الفیصل

 

سعود الفیصل۷۱ ساله قدیمی‌ترین وزیر خارجه جهان (از ۱۹۷۵ به بعد) و نماد سیاست خارجی عربستان است. سعود الفیصل تاکنون با ۹ وزیر خارجه آمریکا (هنری کیسینجر، سایروس ونس، الکساندر هیگ، جیمز بیکر، وارن کریستوفر، مادلین آلبرایت، کالین پاول، کاندولیزا رایس و هیلاری کلینتون) و ۱۳ وزیر خارجه ایران (عباسعلی خلعتبری، خسرو افشار، احمد میرفندرسکی، کریم سنجابی، ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنی‌صدر، صادق قطب‌زاده، محمدکریم خداپناهی، میرحسین موسوی، علی‌اکبر ولایتی، کمال خرازی، منوچهر متکی و علی‌اکبر صالحی) همتا بوده‌ است. سعود الفیصل، بیمار اما همچنان قدرتمند است.

 

غیر از 10 شخصیت مزبور در خاندان سعودی تعدادي از پسران كهنسال و بيمار عبدالعزيز را ملاحظه می‌کنیم که در صف انتظار پادشاهي بسر مي‌برند. این درحالی‌ است که تکیه زدن فردي كهنسال و بیمار بر مسند قدرت براي ثبات سياسي كشور عربستان مخاطره آميز بوده و در این میان منافع غرب را نیز به خطر می‌اندازد. به خصوص اينكه پادشاهان کنونی سواد آکادمیکی ندارند تا از آن در اداره کشور استفاده کنند.

انتخاب نایف به ولی‌عهدی در واقع تاکیدی بر این‌ نکته بود که همه قدرت در دست فرزندان "حصة بنت احمد السدیری"، مادر نایف، سلمان، سلطان و فهد است و سدیری‌ها همه کاره مملکت هستند و همین موضوع آتش درگیری‌ها را داغ‌تر کرده و برخی از شاهزاده‌های جوان‌تر که خود را در صف قدرت دیده و توان رسیدن به آن را ندارند، باد به آتش این اختلافات می‌دمند، به ویژه آن‌که غرب نیم نگاهی به نوادگان عبد العزیز هم دارد که در ميان آنها همانطور كه اشاره شد، بندر از نفوذ بيشتري برخوردار است و حمايت غرب را هم دارد.



 

نایف و مبارک

 

بیماری ملک عبد الله؛ تشدید رقابت شاهزادگان

 

تشدید بیماری ملک عبد الله موجب شده، درگيري‌هاي آل سعود يعني نسل جديد به رهبري بندر بن سلطان و نسل قديم "حاکمان فعلي" به رهبري عبدالله بن عبدالعزيز برای به دست گرفتن قدرت شدت یابد، اگرچه خاندان سعودي تلاش مي‌کند، اوضاع داخلي عربستان را آرام نشان دهد، اما در واقع باید گفت، عربستان در آستانه انقلابي بزرگ قرار دارد، به ویژه آنکه هر روز خبری از نارضایتی مردم از گوشه و کنار این کشور نیز به گوش می‌رسد.


 

 ملک عبدالله


با بالا گرفتن جنگ قدرت در عربستان و ناآرامی‌های داخلی، بحران به پشت دروازه‌های ریاض رسیده است. به گزارش منابع خبری، حتی هیئت آمریکایی که برای حل اختلاف و پایان دادن به جنگ قدرت به عربستان سفر کرده بود، بدون نتیجه به سفر خود پایان داد. علاوه بر این دخالت عربستان در ناآرامی‌های سوریه و سرکوب مردم بحرین نیز به معضلی خارجی برای این کشور تبدیل شده که همراه با اعتراضات داخلی و اختلافات درون آل سعود، شرایط وخیمی را برای آینده این خاندان رقم خواهد زد.

همچنین سردرگمی آل سعود همچنین به علت ناکامی طرح آن برای تسلط بر بحرین و امارات از طریق پیگیری طرح ایجاد اتحاد بین کشورهای حاشیه خلیج فارس است.

رسانه های وابسته به عربستان با تنش‌زایی در روابط با ایران تلاش می‌کنند به دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس بقبولانند که به حمایت ریاض نیاز دارند و باید ایجاد اتحاد را بپذیرند. عربستان از سوی دیگر طرحی را برای تجزیه یمن دنبال می کند.

 

 

ناظران معتقدند سرگرم بودن واشنگتن به رقابت‌های انتخاباتی و مذاکرات غرب با تهران در مورد برنامه هسته ای عواملی است که باعث شد عربستان به دنبال عملی کردن توطئه هایش در منطقه باشد تا برای خود در برابر تغییرات داخلی، مصونیت ایجاد کند.
کارشناسان معتقدند شرایط کنونی آل سعود را می توان سرآغاز پایان کار آن دانست.

 

مشرق نیوز


گزارش تصویری: معروف‌ترین دست دادن‌های جهان
 

معروف‌ترین دست دادن‌های جهان

دست دادن که یک عرف اجتماعی برای عرض سلام و احترام به حساب می آید در عالم سیاست معانی چون تفاهم و مصالحه را نیز به همراه داشته و گاه نقش تعیین کننده ای در مناسبات دو کشور و یا تغیر شرایط منطقه ای و بین اللمللی ایفا می کند.
 
به گزارش فرارو به نقل از بی بی سی در همین رابطه از دست دادن سیاستمداران که در برخی مواقع اهمیت تاریخی می یابد در دوران معاصر مواردی بی شماری را می توان نام برد. هشت مورد از مهمترین دست دادن های تاریخ معاصر جهان را در ادامه مشاهده می کنید.
 
 
 
اسحاق رابین نخست وزیر اسرائیل و یاسر عرفات رهبر فلسطینیان در نوامبر سال ۱۹۹۳. این نخستین دست دادن عمومی میان دو دشمن بزرگ بود. 
 
 
ریچارد نیکسون، رئیس جمهوری وقت آمریکا، در حال دست دادن با مائو تسه‌تنگ رهبر حزب کمونیست چین در جریان دیداری تاریخی از آن کشور در فوریه ۱۹۷۲. این دیدار پس از سال ها تخاصم و بی اعتمادی انجام شد. نیکسون گفت که این دیدار "جهان را تغییر داد".
 
 
الیزابت دوم، ملکه بریتانیا، ۲۷ ژوئن سال ۲۰۱۲ با مارتین مک گینس، وزیر اول ایرلند شمالی و فرمانده سابق ارتش آزادیبخش ایرلند، در بلفاست دست می دهد. این اقدام لحظه ای مهم در روند صلح ایرلند شمالی به شمار می آید.
 
 
رابرت موگابه، رئیس جمهوری زیمباوه و مورگان چانگیرای، رهبر وقت حزب مخالف در ژوئیه سال ۲۰۰۸ مذاکراتی درباره بحران سیاسی کشور انجام دادند. این مذاکرات دو ماه بعد به تقسیم تاریخی قدرت در آن کشور انجامید.
 
 
تونی بلر نخست وزیر بریتانیا در دیداری از لیبی، با معمر قذافی دست می دهد، هنگامی که آن کشور برنامه ساخت سلاح کشتار جمعی خود را لغو کرد. این دیدار در ۲۵ مارس ۲۰۰۴ صورت گرفت و پس از آن بلر گفت که امید بسیاری برای "رابطه جدید" با لیبی وجود دارد.
 
 

 
 
ماه مه ۱۹۹۰، کیپ تاون، آفریقای جنوبی: فردریک ویلیام دی کلرک، رئیس جمهوری آفریقای جنوبی در دیدار با نلسون ماندلا که سه ماه قبل از آن از زندان آزاد شده بود. آنها به توافقی برای انجام مذاکراتی به منظور به پایان دادن حکومت اقلیت سفید پوست دست یافتند. چهار سال بعد نلسون ماندلا نخستین رئیس جمهور سیاهپوست آن کشور شد.
 
 
جلسه ای بین میخائیل گرباچف، رئیس جمهور شوروی سابق و رونالد ریگان، رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۸۸. سه سال قبل از آن، فصل تازه ای در روابط این دو ابرقدرت وقت آغاز شده بود.

دیپلماسی ایرانی


همتای غربی باقری در 1+5 کیست؟
 
 

همتای غربی باقری در 1+5 کیست؟

 


مشرق-  چندی است که مذاکرات 1+5 بار دیگر در رسانه‌های جهان در زمره مهم‌ترین عناوین خبری و حتی در صدر اخبار قرار گرفته است. مذاکرات ایران و 1+5 در استانبول، مذاکرات در بغداد، مذاکرات در مسکو، دیدارهای دوجانبه میان مسؤولان ایرانی، نامه‌های رد و بدل شده میان معاونان هر دو طرف همه و همه در صدر اخبار بین‌الملل قرار گرفته است.

مشرق از چندی پیش، اقدام به معرفی اعضا و بعضی از معاونان گروه 1+5 کرده است و هفته گذشته در گزارشی "سرگی ریابکوف" نماینده روس در مذاکرات را تا حدودی معرفی کرد.

 

تیم کارشناسی فنی اعزامی هلگا اشمیت، امروز در شهر استانبول ترکیه، مذاکراتی را با تیم کارشناسی ایرانی آغاز کرده است که تا کنون خبری از آن منتشر نشده است. اما نقش اشمیت آلمانی در این میان چیست؟


5+1؛ پنج کشور عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل به اضافه آلمان
اضافه شدن آلمان به پنج کشور عضو دائم شورای امنیت به دلیل اینکه این کشور یکی از اعضای تأثیرگذار و مؤسس اتحادیه اروپا است، انجام شده است اما آلمان از اینکه به عنوان یک کشور در کنار پنج کشور دیگر مطرح می‌شود، رضایت چندانی نداشته و همواره با لفظ EU 3 یا تروئیکای اروپا (آلمان، انگلیس و فرانسه) و سه کشور قدرتمند جهان از این مذاکرات نام می‌برد تا وزنه خود را در حد دو کشور دیگر اروپایی بالا ببرد و از حالت انفراد خارج شود اما لفظ معمول در رسانه‌ها همان گروه 1+5 است.

در این بین، آلمان دو نماینده در این مذاکرات دارد: یکی "هانس لوکاس" نماینده رسمی دولت آلمان و سرتیم مذاکره‌کننده این کشور در موضوع هسته‌ای ایران و دیگری "هلگا ماریا اشمیت" معاون "کاترین اشتون" مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و رئیس هیئت مذاکره‌کننده اروپایی.

 

هلگا اشمیت کیست؟

اشمیت متولد 8 دسامبر 1960 میلادی است و موفق به دریافت درجه‌های پیشرفته در زبان انگلیسی، زبان فرانسه، زبان لاتین، ادبیات، تاریخ و سیاست از دانشگاه مونیخ و دانشگاه سوربن در پاریس.

او در موقعیت‌های مختلف در درون دولت آلمان از سال 1988 میلادی کار می‌کرده است از جمله در آکادمی دیپلماتیک بین‌المللی و قانون اروپا، اقتصاد، روابط بین المللی (1988-1990)[1].

 

هلگا اشمیت

اشمیت، مسؤول مطبوعات و روابط عمومی سفارت آلمان در واشنگتن (1991-1994) و مشاور سیاسی خارجی وزیر خارجه اسبق آلمان "کلاووس کینکل" (1994-1998) و رئیس کارکنان "یوشکا فیشر" (1998-2000) بوده است.

هلگا اشمیت از سال 2003 تا سال  2005 میلادی، مسؤول کارکنان سیاسی وزارت امور خارجه فدرال در برلین و از  2006 تا 2010 میلادی، مدیر "برنامه‌ریزی سیاست" و "واحد هشداردهنده زودهنگام" در دبیرخانه کل شورای اتحادیه اروپا در بروکسل بوده است[2].

اشمیت، اکنون معاون دبیرکل اتحادیه اروپا و مشاور ارشد "آنگلا مرکل" صدراعظم آلمان است و در کنار کاترین اشتون به عنوان معاون وی حضور پیدا می‌کند.

 

اشمیت در کنار اشتون

اشمیت اختیاری از خود ندارد

بر اساس اطلاعاتی که دیپلمات‌های ایرانی در اختیار خبرنگار مشرق قرار داده‌اند، اگر چه اشمیت یکی از افرادی است که در زمان مذاکرات سعدآباد همراه یوشکا فیشر به ایران سفر کرده و مطالعات عمیقی روی پرونده هسته‌ای ایران دارد اما هیچ امتیاز ویژه‌ای نداشته و همواره از مقام مافوق خود کسب اطلاع می‌کند؛ به عنوان مثال، وی در چند مذاکره با "علی باقری" معاون سیاست خارجی و امنیت بین‌الملل شورای عالی امنیت ملی و از مذاکره‌کنندگان ارشد هسته‌ای ایران، تنها به ذکر جمله "من در وضعیت مذاکره نیستم"، "من باید با مقام‌های ارشد در بروکسل تماس بگیرم"، "من نمی‌توانم چیزی بگویم" و از این سنخ جملات بهره می‌گیرد که همواره پنج کشور دیگر به جز آمریکا در مذاکرات به زبان می‌آورند.

از سوی دیگر، اگر چه بعضی از منابع خبری آلمانی از اشمیت به عنوان قدرت در سایه 1+5 یاد می‌کنند اما با توجه به عملکرد تیم آلمانی در طول این سه دوره مذاکرات، گاهی اتفاق افتاده است که اصلاً تیم آلمانی وقتی برای صحبت‌کردن پیدا نکرده است و تنها برای حفظ اعتبار و آبروی خود در مذاکرات شرکت کرده است[3].

بنابر منابع خبری، وی ارتباطات خاصی با رئیس دفتر وزیر خارجه آلمان نیز داشته است. رئیس دفتر وزیر امور خارجه آلمان، کسی بود که به اتهام جاسوسی برای سفارت آمریکا در برلین، از این سمت اخراج شد. "هلموت متسنر" 41 ساله مقام ارشد حزب "دموکرات‌های آزاد" متهم است در جریان مذاکرات احزاب ائتلافی برای تشکیل دولت، سفارت آمریکا را در جریان آخرین تحولات قرار می‌داده است.[4]


 

هلموت متسنر

به نظر می‌رسد در بین سه زن شرکت‌کننده در مذاکرات 1+5 با ایران، یعنی "کاترین اشتون"، "هلگا اشمیت" و "وندی شرمن" نماینده آمریکا، این تنها شرمن است که حرفی برای گفتن دارد و در مذاکرات اخیر مسکو نیز شرمن به‌صورت تلویحی در عباراتی خطاب به هیئت ایرانی، به این واقعیت اشاره کرده است که هیچ یک از این پنج کشور، از خود اراده‌ای نداشته و زیر نظر آمریکا فعالیت می‌کنند.

 


وندی شرمن نمانیده آمریکا در 1+5

سایت مشرق


نگاهی به دو روی سکه سیاست‌های اوباما و رامنی در قبال ایران

 

نگاهی به دو روی سکه سیاست‌های اوباما و رامنی در قبال ایران


 

 

کمتر از ۵ ماه به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا زمان باقی است و طی این مدت، دو رقیب نهایی حزب جمهوریخواه و دموکرات، هر نقطه ضعفی از رقیب را سیبل حملات خود قرار می‌دهند تا به این ترتیب دست برتر را داشته باشند. یکی از مهمترین محورهای چالش این دو، رویکردشان در قبال مسائل سیاست خارجی به ویژه در قبال ایران است که یکی (میت رامنی) دیگری را به تعلل در قبال برنامه هسته‌ای ایران متهم می‌کند و دیگری (باراک اوباما) رویکرد طرف مقابل را جنگ طلبانه و تهاجمی می‌خواند.

جالب اینکه میت رامنی برای زیر سوال بردن عملکرد اوباما در دوران ۳ ساله ریاست جمهوریش می‌گوید “اگر می‌خواهید کاری انجام دهید، راه آن ساده است، باید کنار بایستید و ببینید اوباما چه کاری می‌کند، سپس شما برعکس آن را انجام دهید.”این کاندیدای جمهوریخواه در یکی از برنامه تلویزیونی گفته “اگر من رییس جمهور شوم برای حمله به ایران از کنگره اجازه نمی‌گیرم. به شما اطمینان می‌دهم، اگر رییس‌جمهور شوم، ایرانی‌ها هیچ تردیدی نخواهند داشت که من در صورت لزوم دست به حمله نظامی می‌زنم. معتقدم که برای آغاز جنگ نباید اجازه خاصی بگیرم. رییس جمهور خود این توانایی را دارد.” وی در جای دیگری سیاست اوباما را مورد نقد قرار داده و گفته: “در حالی که غرب امکانات حمله به ایران برای متوقف کردن برنامه هسته‌ای آن را ندارد، اوباما نباید مانع حمله اسرائیل به ایران شود. او بیشتر از اینکه نگران هسته‌ای شدن ایران باشد، نگران حمله اسرائیل به ایران است. من صراحتا اعلام می‌کنم که به هیچ وجه برای ما پذیرفتنی نیست ایران هسته‌ای شود و ما برای جلوگیری از هسته‌ای شدن ایران هر اقدام انجام می‌دهیم.”موضع‌گیری‌هایی از این دست بود که موجب شد جو بایدن، معاون رییس جمهور آمریکا به سخنان رامنی واکنش نشان دهد و سیاست‌های جنگ طلبانه او در قبال ایران را زیانبار توصیف کند. بایدن تاکید کرد:‌ “سخنان تند فرماندار (رامنی) درباره اقدام نظامی (علیه ایران) تنها حرف است و من این را اضافه می‌کنم که این سخنان دارای نتایج زیانباری است.”ادامه….

  وی با اشاره به جمله مشهور “تئودور روزولت”، رئیس جمهوری اسبق آمریکا گفت: “به نرمی صحبت کنید و یک چوب بزرگ با خود داشته باشید؛ من به شما قول می‌دهم که رئیس جمهور یک چوب بزرگ دارد. ریس جمهور اوباما آنچه را که ظاهرا «رامنی نمی‌فهمد» درک می‌کند؛ آنچه ممکن و در حقیقت یک ضرورت برای آمریکا محسوب می‌شود، این است که قوی و در عین حال هوشمند باشد.”

اوباما نیز اخیرا در گفتگو با سی‌ان‌ان به تشریح سیاست‌های ۳ سال گذشته خود در قبال ایران پرداخته و گفته: “از زمانی که برای حضور در کاخ سفید کاندید شدم، اعلام کردم تمام تلاش خود را برای ممانعت از دستیابی ایران به تسلیحات هسته‌ای به کار خواهم گرفت. زمانی که من به قدرت رسیدم، «ایران قدرتی بلامنازعه در منطقه بود». اکنون با توجه به تحریم‌هایی که ما در این سه سال بر ایران تحمیل کردیم و موفقیت نسبی در همراه کردن چین و روسیه با خود، ایران با جبهه‌ای متحد از مخالفان با برنامه هسته‌ایش روبه رو شده! ایران این روزها در حال تجربه فشارهای اقتصادی بی‌شماری است! اکنون می‌توانیم به ایرانی‌ها بگوییم که با نشستن پای میز مذاکره می‌توانند مانند دیگر کشورها بر اساس معاهده منع تکثیر تسلیحات هسته‌ای موسوم به ان‌پی‌تی مانند بسیاری از کشورهای دیگر انرژی صلح‌آمیز هسته‌ای داشته باشند!”

وی در بخش دیگری از سخنان خود اضافه کرد:‌” جامعه جهانی باید همزمان از اهرم مذاکره و فشار استفاده کند. من همواره تاکید کرده‌ام آمریکا در مواجهه با ایران هیچ گزینه‌ای را از روی میز کنار نگذاشته است. در مواجهه با ایران ما گزینه‌ای را انتخاب می‌کنیم که به تامین هدف ما نزدیک‌تر باشد و البته امنیت آمریکا را هم به خطر نیندازد.”

  رییس جمهور آمریکا طی سخنرانی دیگری در پایگاه بگرام واقع در افغانستان که اردیبهشت ماه سال جاری انجام شد،‌ زیرکانه، جمله‌ای بر زبان آورد که از نظر روانی بسیار حائز اهمیت بود. او گفت:‌ “مردم آمریکا از جنگ خسته‌اند.” خستگی مردم آمریکا از جنگ در رابطه با دو جنگ راه افتاده در دوران بوش یعنی جنگ افغانستان و جنگ عراق قابل دقت است.

آن چه در سخنرانی اوباما جلب توجه می‌کند تکیه بر خستگی مردم آمریکا از جنگ است و این دقیقا در تقابل با دیدگاه جمهوری خواهان و میت رامنی است که بر طبل جنگ با ایران کوبیدند و در طی دوران مبارزات درون حزب جمهوری خواه مساله جنگ با ایران را به موضوعی محوری تبدیل کردند که به نوبه خود بر سیاست‌های کلی ‌آمریکا نیز اثر گذاشت.

اما دموکرات‌ها توانستند از این گردنه در سیاست داخلی آمریکا عبور کرده و با بهره‌برداری از مفهوم خستگی و زدگی از جنگ به نحوی جمهوری خواهان را جنگ طلب معرفی کنند. سخنرانی بایدن در نیویورک نیز از این جهت حائز اهمیت است که او، رامنی را یک جنگ سردی معرفی می‌کند و معتقد است او در قالب‌های کهن و از کار افتاده، به جهان نگاه کرده و اگر سیاست‌های او در دوره انتخابات درون حزب جمهوری‌خواه مبنا باشد، مساله جنگ، راه‌اندازی و تشدید آن، یکی از رفتارهای عادی جمهوری خواهان است و لذا با توجه به شرایط عمومی جامعه آمریکا، اوباما و تیم او سعی می‌کنند که کابینه خود را ضد جنگ و مخالف با ایجاد تنش‌های جدید و موافق با گرایش‌های عمومی جامعه آمریکا معرفی کنند.

البته این به آن معنا نیست که سیاست‌های نظامی آمریکا و تقویت نیروهای مسلح این کشور در دوره اوباما کم اهمیت بوده و یا خواهد بود، اما مساله جنگ، یکی از محورهای انتخاباتی است و به نظر می‌رسد در تبدیل موضوع جنگ به یک پدیده قابل بهره‌برداری، ‌جمهوری خواهان با چالش رو به رو هستند و دموکرات‌ها سعی می‌کنند هم از موفقیت‌های نسبی خود در زمینه دو جنگ افغانستان و عراق سخن بگویند و هم از روش متمرکز بر مذاکرات و تلاش برای جلوگیری از جنگ جدیدی در رابطه با ایران که خواست مشترک بخشی از جمهوری خواهان و بخشی از مقامات صهیونیستی است، حمایت کنند. در غیر اینصورت فارغ از دوران رقابت‌های انتخاباتی، تفاوت ماهوی چندانی در سیاست نهایی روسای جمهور آمریکا و سیاستمداران این کشور در قبال ایران وجود ندارد.

خبرگزاری فارس


گزارشی از پشت پرده ثروتمندترین و با نفوذترین خانواده آمریکایی + تصاویر
نام راکفلر را زیاد شنیده ایم اما از پشت پرده این خاندان پرنفوذ آمریکایی چه می دانیم؟ از بنیاد راکفلر چه اطلاعی داریم؟ پروژه کنترل ذهن را چه کسانی کلید زدند؟ چرا اولین قربانیان این پروژه، خود مردم آمریکا بودند؟

 

خانواده راکفلر ثروتمندترین و با نفوذترین خانواده از نظر مالی و سیاسی در یک صد سال گذشته آمریکا شناخته شده است. این خانواده در سال ۱۹۱۳ «بیناد راکفلر» را تأسیس کرد که یکی از مهم ترین مراکز تعیین کننده سیاست و اقتصاد آمریکا محسوب می شود.

این بنیاد نفوذ چشمگیری در سیاست گذاری های داخلی و بین المللی کاخ سفید دارد. هرچند این بنیاد در ظاهر درخصوص امور مربوط به بهداشت و آموزش در سطح جهانی فعالیت می کند اما در واقع یک شرکت تجاری جهانی محسوب می شود که به همراه شبکه های گسترده مالی و اقتصادی خود، مدیریت بازارهای بین المللی را در دست دارد.


خانواده راکفلر؛ ثروتمندترین و با نفوذترین خانواده آمریکا

بنیاد راکفلر بدنه اجرایی نظام سیاسی آمریکا و مراکز حساس این کشور را از طریق عوامل خود در اختیار به طوری که گفته می شود از سال ۱۹۴۵ تاکنون، اکثر قریب با اتفاق شخصیت های آمریکایی که پست های مهم سیاسی را به عهده گرفته اند؛ همگی مدتی در این بنیاد و یا سازمان های تابعه آن فعالیت داشته و یا از کمک های آن استفاده کرده اند. بنیاد راکفلر دارای بخش های مطالعاتی پیشرفته ای است که درخصوص چالش های آمریکا و تدوین راهبردها و سیاست های جهانی و اقتصادی آمریکا فعالیت می کنند.


کنترل افکار عمومی از مهمترین اهداف دنیای سلطه است.

در راستای ترویج ارزش ها و نماد های آمریکایی در کشور های مختلف، بنیاد راکفلر تلاش کرده تا در این کشورها گروه های فعال سیاسی و مدنی مختلفی راه اندازی کند. امنیت اقتصادی و اجتماعی از دیگر برنامه های مطالعاتی بنیاد راکفلر است. در کل وظیفه اصلی این بنیاد پاسداری و حفاظت از نظام سرمایه داری است.

برای انجام همین وظیفه بنیاد راکفلر به طول چندین دهه از برنامه ها و مطالعات کنترل اذهان عمومی و مدیریت افکار از طریق رسانه ها حمایت های کلان مالی انجام داده است. در این گزارش به نقش این بنیاد در زمینه مدیریت افکار عمومی و پروپاگاندا خواهیم پرداخت.

 


راکفلرها و تحقیقات جنگ روانی

از دهه سی میلادی، بنیاد راکفلر منبع اصلی جهت دهی به افکار عمومی و تحقیقات جنگ روانی در آمریکا محسوب می شود که تا پایان جنگ جهانی دوم نقش مهمی در کمک به سیاست گذاری های آمریکا ایفا کرد. در آن زمان حمایت دولت از مطالعات مربوط به ساز و کارهای تبلیغاتی و پروپاگاندا محدود بود و بیشتر هزینه های مربوط به شکل دهی افکار عمومی و سنجش آن از طریق بنیاد راکفلر تامین می شد.


استفاده از رسانه ها به عنوان ابزار به انقیاد کشاندن مردم آمریکا

در واقع برای اجرایی کردن برنامه های بلند مدت نظام سرمایه داری بنیاد به نتایج این مطالعات نیاز داشت. این بنیاد از دو طریق در مورد افکار عمومی کار می کرد. 1- بررسی و تعیین وضعیت روانی مردم آمریکا در مورد درگیری پیش بینی شده این کشور در جنگ و 2- تامین هزینه جنگ روانی و سرکوب نظرات مخالف در کشورهای خارجی به ویژه در آمریکای لاتین.

در پی تشخیص ضعف سیاسی دولت فرانکلین روزولت و عدم توانایی آن در برنامه ریزی برای جنگ در اثر تبلیغات رسانه ای وسیع داخلی و خارجی، بنیاد راکفلر اقدام به تاسیس انستیتوهای تحقیقاتی در دانشگاه های مختلف کرد و مخارج پروژه های تجزیه وتحلیل رادیوهای موج کوتاه خارجی را بر عهده گرفت.

 


تکنیک های شستشوی مغزی و القاء ترس

تحقیقات وسیع در مورد ارتباطات جمعی در آمریکا بدون اعطاهای مالی بنیاد راکفلر هرگز در آن حد قابل توسعه نبود. به همراه هارولد لاسول (Harold Lasswell) استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو که در طی جنگ جهانی اول فعالیت رسانه ای و تبلیغاتی بزرگی داشت روانشناسی به نام هادلی کنتریل (Hadley Cantril) نیز کار می کرد که به اتفاق هم دانش و اطلاعات لازم برای تنظیم برنامه های بنیاد راکفلر برای جهت دهی تشکیلات تحت کنترل بنیاد در دوران پس از جنگ را تهیه می کردند. کنتریل در دهه بیست هم اتاقی نلسون راکفلر در کالج دارتموث بود و در دوره پس از جنگ اطلاعات و تکنیک های لازم برای سنجش و مدیریت افکار عمومی توسط بنیاد راکفلر در اروپا، آمریکای لاتین و آمریکا را تهیه و تنظیم می کرد. او از دانشگاه هاروارد دکترای روانشناسی دریافت کرده بود و به همراه استاد خود گوردون آلپورت کتاب روانشناسی رادیو را در سال 1935 نوشته بود.


در دهه های چهل و پنجاه، رادیو و تلوزیون از مهمترین ابزارهای کنترل ذهن جمعی مردم آمریکا بوده است.

بر اساس اسناد به دست آمده آشکار شده است که بنیاد راکفلر سال های طولانی هزینه ی تحقیقاتی را تامین کرده است که هدف آنها دست یابی به تکنیک های شستشوی مغزی و القاء ترس در جوامع بوده است. برای مثال در دهه های چهل و پنجاه محققین دانشگاه ییل آمریکا بودجه های کلانی را برای تحقیق در مورد «مکانیسم های روانشناختی اعمال تاثیر ارتباطات» از این بنیاد دریافت کرده اند. ت

مرکز اصلی بر روی پروژه هایی بوده است که به دنبال یافتن پاسخی برای نکات نامفهوم چگونگی برخورد افراد با سردرگمی حاصل از ایده های پر کشمکشی است که به طور سرسام آوری به او ارائه می شود. نحوه تاثیر جانبداری احساسی و افکار واهی بر قضاوت و چگونگی تغییر فرایند قضاوت حین مطالعه یک موضوع از یک وضعیت به وضعیت دیگر در فرد از زمینه های مورد علاقه تیم روانشناسان و جامعه شناسان تحت مدیریت بنیاد راکفلر بود.


کارگروه علوم اجتماعی در بنیاد راکفلر

بنیاد راکفلر بخش علوم اجتماعی مخصوص به خود را داشته است که کارل هاولند (Carl I. Hovland) از محققین دانشگاه ییل یکی از اعضای این بخش بوده و انجام تحقیقاتی در مورد تغییر رفتار و گرایش گروه ها را به عهده داشته است. گلندر تیموتی (Timothy Glander) در کتاب «منشاء های تحقیقات ارتباطات کلان در طی جنگ سرد آمریکا» در مورد هاولند می نویسد: هاولند از اعضای کلیدی چندین شورای تخصصی ملی بود. انستیتو تحقیقات منابع انسانی نیروی هوایی، بنیاد فورد، بنیاد راکفلر و بسیاری جاهای دیگر از جمله مراکزی بودند که هاولند در آنها بر روی پروژه های کنترل افکار عمومی کار می کرد.


هاولند با بودجه بنیاد راکفلر بر روی پروژه های کنترل افکار عمومی تحقیق می کرد.

بنیاد راکفلر در سال 1948 با این تفکر که درک ارتباطات و تغییر گرایش ها برای سیستم آموزشی آمریکا و مدیران سازمان های بزرگ و برای کسانی که نگران عقاید سیاسی و رفتار مردم هستند؛ ضروری است؛ بودجه بزرگی را در اختیار هاولند می گذارد تا تحقیقات وسیعی در این زمینه انجام دهد که به صورت کلی پروژه های مربوط به کنترل اذهان عمومی و جهت دهی آن را در بر می گیرد.


جنگ سرد، بمباران تبلیغاتی مردم آمریکا

در روزهای جنگ سرد اغلب واقعیت جار و جنجال رسانه ای برای غربی ها به صورت رسوایی آشکار بود. از این رو بنیاد راکفلر تشخیص داد که نیاز است کار بیشتری بر روی مردم آمریکا انجام شود و این مردم در معرض اشکال ظریف تری از دستکاری های ذهن قرار بگیرند تا به تدریج به سوی پذیرش پروژه دولت جهانی که در سال های بعد قرار بود مطرح شود سوق داده شوند. در گزارش بنیاد در سال 1954 چنین آمده است: «اگرچه اعتقاد بر این است که فیلم ها، تلوزیون و کتاب های قصه تصویری موجب بزهکاری نوجوانان در این کشور شده است؛ ظاهرا این امکانات و دیگر رسانه های ارتباط جمعی در ایجاد شهروندان خوب یا اشاعه یک ایدئولوژی دموکراتیک مثبت برای جنگ سرد تاثیر بسیار کمی دارد. ترس آن می رود که رسانه های ارتباط جمعی شوروی در انتشار عقاید کمونیستی هم در پشت مرزهای آهنین خود و هم در کشورهای خنثی موفق عمل کنند».


رسانه های آمریکای سرمایه داری در طی جنگ سرد همواره خطر کمونیسم را به مردم گوشزد می کردند.

بنیاد راکفلر برای رفع نگرانی ها در این مورد و برای کمک به توسعه بنیان های علمی مدیریت تاثیرگذاری رسانه های جمعی کمک های مالی خود به تحقیقات کنترل اذهان عمومی و ارتباطات جمعی را در سال 1954 تا 200 هزار دلار افزایش داد که در آن سال هزینه بزرگی محسوب می شد. این بودجه قابل توجه تنها نمونه ای از هزینه های فراوانی است که بنیاد راکفلر در اختیار محققین علوم اجتماعی قرار داده است تا هنر تلقین افکار را به نحو احسن مطالعه کرده و در مسیر اهداف استعماری بنیاد به کار بندند. یکی از نتایج مطالعات آنها آشکار شدن بعد اجتماعی حس ترس در انسان و سوء استفاده از آن توسط تیم تلقین بنیاد بود. محققین بنیاد دریافتند که ترس، چه القایی و چه به هر صورت دیگر رخ دهد؛ موجب می شود که شخص تبدیل به یک قربانی راضی برای طبقه اشراف شود.


بنیان گذاران بنیاد راکفلر

بعد اجتماعی حس ترس در انسان و سوء استفاده از آن

هاولند در جایی می گوید: «مجبور نیستید برای ایجاد ترس درد و رنج ایجاد کنید. کورتکس قدامی مغز انسان عملکرد ذاتی برای فکر در مورد ترس را به عهده دارد. ما کاملا مجهز شده ایم تا بتوانیم تصور کنیم که چه چیزی ممکن است روی دهد و سپس احساسات مقدماتی را تجربه کنیم. این موضوع در تکامل ما موثر بوده است اما می تواند موجب مشکلاتی مانند ترس از اتفاقاتی که ممکن است هرگز روی ندهند شده و در نتیجه باعث ایجاد استرس در ما شود که می تواند منجر به پذیرش ترغیب از سوی دیگران شود».

در واقع این چند جمله اساس برنامه ریزی های کلان نظام آمریکا در بازی با افکار عمومی مردم خویش طی دهه های گذشته بوده است. ابتدا یک ترس واهی بزرگ ایجاد می شود. سپس این ترس در جامعه از طریق رسانه ها تقویت شده و به استرس و اضطراب و حتی وحشت جمعی منجر می شود. آنگاه برنامه ریزان کلان وارد گود شده و از طریق رسانه ها راهکارهای گوناگونی ارائه می دهند. سپس مردم وحشت زده که در ذهن خود درگیر نتایج خیالی یک تهدید بزرگ هستند به قبول یک یا چند راهکار ترغیب می شوند و به این ترتیب سیاست های توسعه طلبانه و جنگ افروزی و لشکر کشی های مختلف، سیاست های اقتصادی استثماری و حتی سیاست های ضد بشری و ضد فطری فرهنگی نیز به راحتی راه خود را باز می کنند.


هاولند: مجبور نیستیم برای ایجاد ترس، درد و رنج ایجاد کنیم؛ رسانه در خدمت ماست.

پروپاگاندای مشکلات بزرگ تراژیک

در میانه دهه هفتاد این مطالعات جنبه کاربردی تری نیز به خود گرفت و بنیاد راکفلر شروع به پرداخت رشوه های کلان به گزارشگران کرد و تامین منابع مالی رسانه های بزرگ را به عهده گرفت تا در جهت اهداف خود به کار گیرد. بعد از آن بود که موضوعاتی همچون تغییرات آب و هوایی کره زمین به شدت به صورت یک پدیده تراژیک منتج از مداخله بشر در محیط زیست کره زمین در رسانه ها مطرح و تبلیغ شد و یا غذاهای تغییر یافته ژنتیکی به عنوان داروی شفابخش تمامی بیماری ها معرفی شدند.

در واقع بر اساس مطالعات مفصل انجام گرفته در بخش علوم اجتماعی بنیاد راکفلر و پس از به دست گرفتن رسانه ها، پدیده های مختلف در طی یک روند بازی کننده با احساسات و اذهان عمومی در جهت نیل به اهداف بلند مدت نظام سرمایه داری آمریکا به خورد مردم آمریکا و دیگران داده شد. در سال 1974 در گزارش بنیاد راکفلر آمده است:


بنیاد راکفلر تیم تخصصی بازی با احساسات و افکار عمومی مردم آمریکا را مدیریت می کرد.

«چندین ویراستار علمی درخواست کرده اند که در جلسات برگزارشده در بنیاد که موضوع تغییرات آب و هوایی، تولید غذا، مقاومت گیاهان به حشره کش ها، کشت آبی و مناقشات بین المللی را بررسی می کنند شرکت کنند. متعاقبا گزارش هایی از این جلسات در روزنامه نیویورک تایمز چاپ شد و آسوشیتد پرس نیز گزارش جامعی منتشر کرد. در هر دو مورد، نویسنده گزارش ها با مسئولین برگزاری برنامه های ما دیدار کرده و با آنها گفتگو کرده اند. (در واقه هم اکنون مسئولین برنامه ها با روزنامه نگاران دیدار می کنند و خصوصا در مورد موضوعاتی که این روزها اخبار فراوانی در مورد انها منتشر می شود؛ گفتگو می کنند. از جمله تولید غذا، مشکلات افزایش جمعیت، مسائل محیط زیست و هنر)».


همکاری بی شرمانه دو طرفه

در چندین مورد و در مقالات مختلفی که منتشر شد بنیاد راکفلر آشکارا با سوء استفاده از رسانه ها به رجز خوانی و تبلیغ در مورد برنامه های خود پرداخت و از سوی دیگر هیچگاه هیچ ایرادی را متوجه رسانه ها نکرد. در واقع یک همکاری بی شرمانه دو طرفه در بازی با اذهان مخاطبان و کنترل افکار آنها شکل گرفته بود.


مویرز:از خدمتگذاران بنیاد راکفلر

بنیاد در گزارش سال 1974 از گزارشگر نیویورک تایمز بیل مویرز (Bill Moyers) تمجید می کند و از او به عنوان شخص موثر در انتشار اطلاعات ذکر می نمایدبا تهیه گزارش 25 قسمتی در مورد وضعیت غذا در جهان، گزاشگر نیویورک تایمز، بیل مویرز، به فرد مورد اعتمادی برای بنیاد تبدیل شده و روابط صادقانه رو به جلویی را با اکثر کارشناسان ما ایجاد کرده است. کارشناسان ما اطلاعات و ضروریات مورد نیاز برای بیل مویرز در ساختن گزارش های تلوزیونی اش در مورد وابستگی متقابل جهانی تهیه کرده اند. این ها فقط گوشه هایی از موفقیت های ما در ایجاد روابط سازنده جدید با افراد شاغل در رسانه های جمعی است«.


ایده دولت جهانی

با هدف قالب کردن ایده دولت جهانی به جامعه، تحقیقات اجتماعی انجام گرفته توسط تیم کارشناسان بنیاد راکفلر بسیار ارزشمند بود. همانطور که می بینیم تکنیک های کشف شده تا به امروز کارایی خود را حفظ کرده و هم اکنون نیز مورد استفاده هستند.

بر اساس اصول روانشانختی دسته جمعی، نظام آمریکا همواره در دوره های مختلف مردم این کشور را با ترس های گوناگون درگیر می کند تا به راحتی ایشان را به قربانیان اهداف خود تبدیل کند. در یک دوره خطر شوروی بعد از آن خطر صدام سپس القاعده و به دنبال آن هم اکنون نیز تروریسم و اسلام هراسی از طریق رسانه های تحت کنترل سیاست مداران سرسپرده به اقسام راکفلرها به عنوان ابزار ایجاد ترس در مردم آمریکا مورد بهره برداری قرار می گیرند.

 

 


منابع و مآخذ:

www.changingminds.org

http://www.rockefellerfoundation.org/

http://changingminds.org/techniques/general/articles/fear_persuasion.htm

http://en.wikipedia.org/wiki/Rockefeller_family

http://www.crossroad.to/Quotes/brainwashing/rockefeller-mind-control.htm

http://www.theforbiddenknowledge.com/hardtruth/mind_control_index.htm

http://illuminatimindcontrol.com/category/rockefellers/

http://www.infowars.com/rockefellers-engaged-in-mass-mind-control-infowars-nightly-news/

 


شرکت های بزرگ اقتصادی و انتخابات ریاست جمهوری امریکا

شرکت های بزرگ اقتصادی و انتخابات ریاست جمهوری امریکا

انتخابات 2012

انتخابات ۲۰۱۲

همه می‌دانند که انتخابات‌های امریکا همیشه بیش از حد به منابع مالی ناشی از کمک‌های مالی شرکت‌های بزرگ تجاری وابسته بوده و روند تبلیغات انتخاباتی به پول آلوده شده است. از زمانی که دادگاه عالی ایالات متحده تایید کمک مالی به نامزدهای انتخاباتی را به تصویب رساند، سیل کمک‌های مالی به نامزد‌ها در دوران انتخابات نیز بیشتر از گذشته شده و تاثیر پول بر پیروزی در انتخابات نیز بالا‌تر رفته است. به عنوان مثال جورح بوش در سال ۲۰۰۴ بیشتر از جان کری و اوباما در سال ۲۰۰۸ بیشتر از جان مک کین کمک مالی دریافت کردند و هر دو نیز پیروز شدند.

لیست‌های پیش رو در واقع لیست‌های بدهی نامزدهای انتخاباتی به شرکت‌های بزرگ اقتصادی در امریکاست. بدهی‌هایی که بعد از پیروزی در انتخابات باید پرداخت شوند. البته این کمپانی‌های بزرگ اقتصادی از بودجه خود به ارائه این کمک‌های مالی نپرداخته‌اند و اعلام کرده‌اند این کمک‌ها توسط اعضای این سازمان‌ها، کارمندان و صاحبان آن‌ها صورت گرفته است.

 

 

باراک اوباما

اوباما

اوباما

رییس جمهور امریکا یکی از آغاز کنندگان این مسابقه گدایی از کمپانی‌های بزرگ بود که هم اینک از رقبای خود در این زمینه نیز جلو‌تر است. آنطور که کمپین تبلیغاتی اوباما بیان کرده است، ‌این کمپین، بیشتر کمک‌های مالی خود را به صورت آنلاین دریافت کرده و بیشتر از ۲۱۶ میلیون و ۵۹۲ هزار و ۲۵۱ دلار دریافت کره است. ۵ شرکت مهم که بیشترین کمک مالی به کمپین رییس جمهور را انجام داده‌اند از این قرار است:

۱- شرکت مایکروسافت: این کمپانی تولید نرم افزار، چهارمین شرکت کمک کننده به اوباما در انتخابات سال ۲۰۰۸ بود. در این دوره انتخابات، اوباما بیشتر از ۳۴۷ هزار دلار از این شرکت و شرکت‌های مرتبط با آن دریافت کرده است. در عین حال دولت فدرال بزرگ‌ترین مشتری خدمات فناوری اطلاعات و محصولات این شرکت‌است. در سال ۲۰۱۱ نیز اوباما، مدیر اجرایی سابق مایکروسافت را به عنوان افسر ارشد اطلاعات در ایالات متحده منصوب کرد.

۲- شرکت DLA PIPER: این شرکت حقوقی در سال ۲۰۰۵ از ادغام چندین شرکت مستقر در شیکاگو، لندن و امریکا تاسیس شد و تاکنون بیش از ۲۹۷ هزار دلار به کمپین اوباما کمک مالی کرده است.

۳- دانشگاه کالیفرنیا: در سال ۲۰۰۸ دانشگاه کالیفرنیا جزو یکی از موثر‌ترین کمک کننده‌های مالی کمپین اوباما بود و در سال جاری نیز اجازه نداد میزان کمک‌های مالی به اوباما کاهش پیدا کند و بیش از ۲۶۱ هزار دلار به این کمپین کمک کرد.

۴- شرکت سیدلی آستین LLP: این شرکت حقوقی، ‌ جزو ۱۲ شرکت بزرگ جهانی است. اوباما در تابستان سال ۱۹۸۹ به عنوان همکار نیمه وقت با این شرکت همکاری می‌کرد و در‌‌ همان جا با می‌شله، همسرش که او هم جزو کارمندان‌‌ همان جا بود، ‌ آشنا شد. این شرکت یکی از مهم‌ترین شرکت‌های حامی اوباما در کمپین سال ۲۰۰۸ بود و تاکنون بیش از ۲۴۰ هزار دلار به کمپین او کمک مالی کرده است.

۵- شرکت گوگل: کارمندان گوگل پنجمین گروه حامی اوباما در تبلیغات سال ۲۰۰۸ میلادی بودند. اریک اشمیت، مدیر عامل سابق گوگل نیز مشاور غیر رسمی اوباما در انتخابات سال ۲۰۰۸ بود. او یکی از اعضای هیات مشورتی اوباما بود و در حال حاضر نیز در شورای مشاوران علوم و فناوری رییس جمهور فعال است. تاکنون گوگل بیش از ۲۱۲ هزار دلار به ستاد انتخاباتی اوباما اهدا کرده است.

 

 

میت رامنی

میت رامنی

میت رامنی

فرماندار سابق ماساچوست بیشتر از هر نامزد جمهوری خواه دیگری کمک‌های مالی دریافت کرده است و در حال حاضر نیز در نظر سنجی‌ها فاصله بسیار نزدیکی با اوباما دارد. مهم‌ترین حامیان مالی رامنی این شرکت‌ها هستند:

۱- گلدمن ساکس: یکی از محبوب‌ترین موسسه‌های مالی امریکا حامی اول میت رامنی در انتخابات سال جاری است. گلدمن در عین حال در سال ۲۰۰۸ دومین حامی مالی اوباما در انتخابات بود در سال ۲۰۰۹ دولت اوباما مارک پترسون یکی از لابی گران و مبلغان شرکت در کنگره را به عنوان رییس ستاد اجرایی وزارت خزانه داری در زمان وزارت تیموتی گایتنر برگزید. با وجود ارتباطات گرم و صمیمانه دولت اوباما با نهادهای مالی و صنعتی، شرکت گلدمن تصمیم گرفت به ستاد تبلیغاتی رامنی کمک کند. رامنی قول داده است قانون مقررات مالی را که در سال ۲۰۱۰ تصویب شده بود لغو کرده و نظارت دولت بر نهادهای مالی را نیز کمتر کند و به همین دلیل شرکت گلدمن ساکس بیش از ۵۷۳ هزار دلار به کمپین انتخاباتی رامنی کمک کرده است.

۲- جی پی مورگان چیس و شرکا: یکی دیگر از مهم‌ترین شرکت‌های طرفدار و حامی رامنی شرکت جی پی مورگان چیس، از غول‌های بزرگ تجاری امریکا است که تاکنون بیش از ۴۱۵ هزار دلار به ستاد تبلیغاتی رامنی کمک مالی کرده است. در سال ۲۰۱۱ جی پی مورگان بانک مرکزی امریکا را نیز پشت سر گذاشت و عنوان بزرگ‌ترین موسسه مالی جهانی را به خود اختصاص داد.

۳- بانک مرکزی امریکا: در ماه مارس میت رامنی با یک نطق انتخاباتی توانست حمایت بانک مرکزی امریکا را بخرد. او با اشاره به مکعترضان به سیستم بانک مرکزی ایالات متحده که روبروی مقر اصلی یانک مرکزی تجمع کرده بودند، ‌گفت: این افراد جوان‌تر از این هستند که بتوانند درک کنند اقتصاد چگونه کار می‌کند. بانک مرکزی امریکا مبلغی بیش از ۳۹۸ هزار دلار به ستاد انتخاباتی رامنی کمک کرد.

۴- گروه اعتباری سویس: این گروه شرکت‌های اقتصادی چند ملیتی بیش از ۳۱۷ هزار دلار به کمپین رامنی کمک کرده است. در ماه مارس یکی از مسئولان اجرایی این شرکت به دلیل تلاش برای دریافت کمک مالی به نفع رامنی از اعضای این سیستم که نوسط ایمیل انجام شده بود، ‌ مورد انتقاد قرار گرفت. این ایمیل به تنهایی غیر قانونی نبود اما وقتی کسانی این ایمیل را دریافت کردند که از کارکنان خارجی شرکت بودند، ‌مسئول اجرایی این شرکت مورد انتقاد قرار گرفت چرا که در قانون انتخابات امریکا دریافت کمک خارجی غیر قانونی است.

۵- شرکت سیتی گروپ: این موسسه که دفتر اصلی آن در منهتن قرار دارد بیش از ۳۰۱ هزار دلار به کمپین تبلیغاتی رامنی کمک ملی کرده است. سیتی گروپ یکی از بزرگ‌ترین موسسات مالی در کسب و کار و وام دانشجویی است و به این دلیل از رامنی حمایت کرده است که او وعده داده بود اصلاحات انچجام شده توسط دولت اوباما در سیستم وام دانشجویی را تغییر خواهد داد.

 

 

 ران پل

ران پل

ران پل

1- ارتش امریکا: ران پل یکی از پرآوازه‌ترین منتقدان سیستم نظامی و صنایع نظامی امریکا در ایالات متحده است. او خواهان کاهش شدید بودجه نظامی کشور و بسته شدن پایگاههای نظامی این کشور در سراسر جهان است. مسئله‌ای که عده‌ای از آن به عنوان طرفداری از انزوا در سیاست خارجه یاد می‌کنند. به دلیل همین مسایل نیروهای ارتش امریکا نزدیک به ۱۱۰ هزار دلار به ستاد تبلیغاتی ران پل کمک کرده‌اند.

۲- نیروی هوایی ارتش ایالات متحده: نیروی هوایی ارتش ایالات متحده حدود ۸۷ هزار دلار به ستاد انتخاباتی ران پل کمک کرده است. با وجود تمام تکیه‌ها بر نقش ارتش و سیاست خارجی جمهوری خواهان، این ران پل است که واقعا در ارتش خدمت کرده است. ران پل به عنوان پزشک افسر از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۸ در نیروی هوایی ارتش خدمت کرده است.

۳- نیروی دریایی ارتش ایالات متحده: اگر معجزه‌ای اتفاق بیافتد و ران پل به عنوان رییس جمهور ایالات متحده انتخاب شود، اولین اقدامی که انجام می‌دهد بیرون کشاندن نیروهای دریایی ارتش از خلیج فارس است. این حقیقت باعث شده است که نیروهای دریایی ارتش ایالات متحده بیش از ۸۴ هزار دلار به او کمک مالی کنند.

۴- شرکت گوگل:این موتور جستجوی اینترنتی یکی از حامیان مالی ران پل در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۸ بود و با کمک همین شرکت بود که ران پل تا اینجای کار دوام آورده و هنوز در رقابت‌های انتخاباتی فعال است. پل تاکنون ۴۱ هزار دلار از کارکنان گوگل کمک دریافت کرده است.انتخابات ۲۰۱۲

۵- وزارت دفاع ایالات متحده: ران پل یکی از منتقدین همیشگی وزارت دفاع امریکا بوده و معتقد است که اقدامات و تهدیدات امریکا برای کشور‌ها منجر به رشد تروریسم و رشد احساسات ضد امریکایی در خاورمیانه شده است. اگر هر نامزد انتخاباتی مسئله‌ای شاخص در ستاد تبلیغاتی‌اش داشته باشد، ‌باید گفت مسئله شاخص در ستاد انتخاباتی ران پل موافقت مردم با این نظریه است. ران پل به همین دلیل تاکنون ۳۷ هزار دلار از کارکنان وزارت دفاع کمک مالی دریافت کرده است.

به نقل از وبلاگ اکوان


میت رامنی و ۴ مشاور جنگ طلبش

 

میت رامنی و ۴ مشاور جنگ طلبش

 

 

اگرچه مسایل اقتصادی و رسیدگی به وضعیت معیشتی مردم در ایالات متحده به مهم‌ترین بخش جدال‌ها و تبلیغات انتخاباتی نامزد جمهوری‌خواهان میت رامنی با باراک اوباما تبدیل شده است، اما نباید به سادگی از مسایل مربوط به سیاست خارجی نیز گذشت. در این میان تیم سیاست خاجی میت رامنی نامزد جمهوری خواه انتخابات ریاست جمهوری تیم جالب توجهی هستند که با توجه به گذشته جمهوری‌خواهان در برپایی جنگ عراق با بهانه‌های واهی و سیاست جنگ‌طلبانه‌شان در قبال ایران و حمایت‌های بی‌دریغشان از رژیم صهیونیستی باید گفت در صورت موفقیت رامنی شاهد شکل گیری سیاست خارجی خصمانه‌ای علیه بسیاری از کشورهای جهان به خصوص ایران خواهیم بود.

اما مشاوران اصلی رامنی که او را به سمت جنگ با ایران سوق می‌دهند چه کسانی هستند؟

۱- الیوت کوهن – مشاور ویژه و نویسنده راهبرد سیاست خارجی رامنی برای انتخابات نوامبر

الیوت کوهن

حداقل الیوت کوهن معتقد به مشت کوبیدن به صورت طرف مقابل نیست اما تا به حال بار‌ها اعلام کرده که باید رژیم ایران را به هر صورت ممکن از بین برد. اما چگونه قرار است این کار انجام بگیرد؟ کوهن معتقد است که باید از طریق قدرت نرم و جنگ نرم به مبارزه با ایران رفت اما قبل از اینکه امریکا با جنگ نرم به مبارزه با ایران برود، ممکن است ایران در مقابل این اقدامات، به نوع دیگری مبارزه خود را به پیش ببرد و چه کسی می‌تواند تضمین دهد قبل از اینکه جنگ نرم امریکا با ایران نتیجه بدهد، ‌منافع اسراییل و امریکا در کل دنیا در معرض خطر قرار نگرفته است؟ و زمانی که عملیات‌های اطلاعاتی و بمب گذاری‌های تلافی‌جویانه و یا سایر مبارزات هوشمندانه از سوی ایران آغاز شود، ‌ایالات متحده و اسراییل قادر به سر پا ایستادن نخواهند بود.

۲- داو زاخیم – مشاور ویژه

داو زاخیم

جدا از اینکه زاخیم نیز یکی از جنگ طلبان درخصوص ایران و عراق است، دارای رکوردی خوب از رفتار‌های عجولانه است. او زمانی که به عنوان حسابرس در پنتاگون فعالیت می‌کرد پرونده بحث برانگیزی راجع به گم شدن مقدار زیادی پول داشت. او همچنین وبلاگی به نام «دولت در سایه» درباره مسایل سیاست خارجی دارد که در آن بحث‌ها و انتقدات تندی درباره برنامه‌های اوباما درباره حملات هواپیماهای بدون سرنشین دارد و این برنامه‌ها را ضعیف و بی‌اثر می‌داند. زاخیم همچنین از طرفداران سرسخت کمیته امور عمومی اسراییل و امریکا (آیپک) است و مانند اعضای این لابی پرقدرت معتقد است فشارهای بیشتری باید بر دولت وارد شود تا مداخلات خود در ایران را افزایش دهد و قاطعانه نیز از جنگ امریکا با عراق پشتیبانی می‌کند.

۳-جان بولتون – مشاور شخصی مورد اعتماد رامنی و به احتمال زیاد یکی از افراد کابینه او

جان بولتون

میت رامنی یکبار درباره جان بولتون گفت: «هوشیاری جان، ‌شفافیت و شجاعت او باید نمونه و الگویی برای افراد موجود در عرصه سیاست خارجی باشد.» اگر این جمله درست باشد، ‌ از این مسئله باید ترسید چرا که بولتون یکی از جنگ طلب‌ترین مشاوران رامنی است. او نامه‌های زیادی از طرف اندیشکده نومحافظه کاران امریکایی به روسای جمهور گذشته – از جمله بیل کلینتون در سال ۱۹۹۸- نوشته و او را تشویق به خلاص شدن از شر صدام کرده بود. او همچنین در ماه مارچ از طرف تیم سیاست خارجه رامنی نامه‌ای به اوباما نوشت و او را متهم به نرمش در برابر ایران کرد و این را نیز اضافه کرد که این رفتار به هیچ عنوان تامین کننده منافع اسراییل نیست. او موافق باقی ماندن نیروهای امریکا در عراق بود و با کاهش بودجه نظامی مخالف بود چرا که این کاهش بودجه را به عنوان عاملی فلج کننده برای ارتش می‌دانست.

۴- رابرت کاگان – مشاور ویژه

روبرت کاگان

کدامیک از شما برای تغییر رژیم در بسیاری از کشور‌ها آماده‌اید؟ اگر روبرت کاگان به راه خود ادامه دهد، ‌ این تنها چیزی است که می‌توانید از آینده امریکا پیش بینی کنید. گذشته از تمایل به سرنگونی رهبران ایران و ایجاد درگیری گسترده ، او یکی از رهبران اصلی سیاست خارجی محافظه کاران است. از بین نومحافظه کاران امریکای کاگان بهترین و بیشترین فرصت را پیدا کرد تا در جریان حمله به عراق، بار‌ها اعلام کند موافق این حمله است و هنوز هم این اوهام و تخیلات خود را با بیان اینکه بهار عرب سرچشمه از جنگ امریکا با عراق گرفته است، ‌ادامه می‌دهد.

به نقل از وبلاگ اکوان


رقیب آقای رئیس جمهور تا خانم وزیر
 

گزارش تصویری:از رقیب آقای رئیس جمهور تا خانم وزیر















































دیپلماسی ایرانی


عکسهای غیررسمی از باراک اوباما

«حسنی مبارک» از ابتدا تا انتها
 

«حسنی مبارک» از ابتدا تا انتها+تصاویر

 

مبارک 84 سال پیش به دنیا آمد. او یکی از طولانی‌ترین دوره‌های حکمرانی در جهان عرب را گذراند. او پس از سال‌ها ظلم سرانجام در 3 اوت 2011 پای میز محاکمه آمد تا اینکه به حبس ابد محکوم شد.

به گزارش فارس، در بخش نخست این مطلب و به مناسبت اعلام حکم "حسنی مبارک"، رئیس جمهور مخلوع مصر و دو پسرش "علاء و جمال" و وزیر کشورش "حبیب العادلی" و 6 معاون همراهش در قضیه کشتار تظاهرات‌کنندگان مصر و فساد مالی ،حوادث جاری طی انقلاب مصر و نحوه کناره‌گیری حسنی مبارک از قدرت و حوادث به دنبال آن را بررسی کردیم.

در این بخش (بخش دوم) این مطلب نگاهی به زندگینامه مبارک و محاکمه وی در دادگاه جنایی قاهره و سیاست خارجی وی داریم.

زندگینامه

"محمد حسنی السید مبارک"،‌ معروف به "حسنی مبارک چهارمین رئیس جمهوری مصر در 4 می 1928 در "کفر المصیلح " در استان "المنوفیه" مصر به دنیا آمد. وی پس از پایان تحصیلات متوسطه به دانشکده نظامی رفت و در سال 1949 با درجه ستوان دوم فارغ‌التحصیل شد.

مبارک در سال 1950 به دانشکده نیروی هوایی رفت و تحصیلات تکمیلی خو را در آکادمی نظامی شوروی سابق گذراند.

وی پس از پیشرفت در نیروی هوایی مصر تا مقام نایب رئیس جمهور بالا رفت و پس از ترور انور سادات در ششم اکتبر 1981 به ریاست‌جمهوری رسید.

همان‌گونه که گفته شد، حسنی مبارک چهارمین رئیس‌جمهور مصر است که در 14 اکتبر 1981 و پس از ترور انقلابی "انور سادات"، رئیس جمهوری معدوم مصر در 6 اکتبر 1981 قدرت را در این کشور به دست گرفت و از جمله پست‌های مهم وی قبل از رسیدن به مقام ریاست جمهوری، نخست‌وزیری مصر است، هم چنین وی در حزب دموکراتیک ملی،‌ حزب حاکم بر مصر نیز فعالیت داشت.

طبق قانون سال 1971 مصر، مبارک تا ژانویه سال 2011 کنترل کامل کشور را بر عهده داشت و پیش از قیام مردم مصر به عنوان رئیس جمهوری این کشور از قدرتمندترین حاکمان منطقه به شمار می‌رفت.

مدت زمامداری حسنی مبارک که از 14 اکتبر 1981 تا 11 فوریه سال 2011 پس از کناره‌گیری وی از قدرت دربرمی‌گیرد، یکی از طولانی‌ترین حکومت‌های منطقه به شمار می‌آید و پس از حاکمیت سرهنگ "معمر قذافی"، ‌دیکتاتور مخلوع لیبی؛ "سلطان قابوس بن سعید سلطان"، پادشاه عمان؛ "علی عبد الله صالح" در یمن و "محمد علی پاشا" در مصر دارای پنجمین حکومت طولانی در جهان عرب بود.

مبارک در 11 فوریه سال 2011 و در پی اعتراضات مردمی به حکومتش از ریاست جمهوری مصر کناره ‌گیری و نیروهای مسلح را مامور اداره کشور کرد.

پیروزی انقلاب مصر

پس از پیروزی انقلاب مصر حسنی مبارک و سران رژیم وی که به کشتار انقلابیون و انواع و اقسام فسادها متهم بودند، بازداشت و با پافشاری مردم مصر به دادگاه جنایی مصر معرفی شدند تا به اتهامات آنها رسیدگی شود.

پس از گذشت بیش از یک‌سال از روند محاکمه حسنی مبارک و فرزندانش "جمال و علاء" مبارک و "حبیب العادلی"، وزیر کشورش و 6 نفر از معاونان بلند پایه‌اش در قضیه کشتار تظاهرات‌کنندگان مصری و فساد مالی دادگاه جنایی قاهره اعلام کرد که روز 2 ژوئن حکم مبارک و همراهانش در قضایای فوق را اعلام خواهد کرد.

محاکمه مبارک

اولین جلسه محاکمه حسنی مبارک و فرزندان و وزیر کشورش در  3 اوت 2011 میلادی برابر با 12 مرداد 1390 در "دانشکده پلیس" شهر قاهره به ریاست قاضی "احمد رفعت" برگزار شد و مبارک در حالی‌که روی برانکارد قرار داشت، توسط آمبولانس به قفسی داخل دادگاه منتقل شد.

رئیس جمهور سابق مصر در حالی در دانشکده پلیس قاهره برای محاکمه حضور یافت که تا پیش از محاکمه آخرین بار وی در این دانشکده تحت عنوان رئیس جمهور مصر حضور پیدا کرده و در آن سخنرانی کرده بود، اما هم اکنون به عنوان یک متهم در این دانشکده حضور می‌یابد تا از اتهامات وارده به خود در کشتار تظاهرات‌کنندگان مصری دفاع کند.

اتهامات مبارک

اتهامات حسنی مبارک و همراهانش در پرونده‌ای قطور با بیش از 50 هزار صفحه به رشته تحریر درآمد و مهمترین اتهامات وارده به مبارک را می‌توان در جنایت قتل عمد، کشتار تظاهرات‌کنندگان مصری، زیر گرفتن عمدی تظاهرات‌کنندگان با هدف کشتن آنها، ایجاد رعب و وحشت در میان تظاهرات‌کنندگان، واداشتن آنها به چشم پوشی از خواسته‌های خویش، حمایت از مقامات و مسئولان رژیم و باقی ماندن برمسند قدرت خلاصه کرد که رهاورد تمام اتهامات فوق افزایش تعداد کشته‌ها و مجروحان از میان انقلابیون بود و فساد مالی‌ ملاحظه کرد.

اتهامات همراهان مبارک

اما اتهامات وارده به "علاء و جمال" مبارک و همچنین "حبیب العادلی" علاوه بر دست داشتن در کشتار تظاهرات‌کنندگان مواردی همچون کسب درآمد نامشروع، سوء استفاده از قدرت، دست داشتن در قضیه صدور گاز مصر به اسرائیل و فساد مالی را در برمی‌گیرد.

ملاحظاتی بر جلسات محاکمه حسنی مبارک

تامین امنیت اولین جلسه محاکمه حسنی مبارک را بیش از 10 هزار نیروی نظامی و امنیتی برعهده داشتند و مبارک و همراهانش در قفس اتهامی به طول 8×3 قرار گرفتند تا به دفاع از اتهامات خود برآیند، اما از آنجا که میزان اتهامات وارده بسیار زیاد بود، رسیدگی به آنها در یک جلسه ممکن نبود، به همین دلیل رسیدگی به پرونده 50 هزار صفحه‌ای جنایی حسنی مبارک و همراهانش 27 جلسه به طول انجامید.

در طول 27 جلسه محاکمه مبارک از 1536 شاهد استفاده شد و آنها برای ادای شهادت به دادگاه احضار شدند که مهم‌ترین و معروف‌ترین آنها سرلشکر "عمر سلیمان"، رئیس سازمان اطلاعات مبارک و معاون وی؛ سرلشکر "حسن عبد الحمید"،‌ وزیر امنیت داخلی مصر، سپهبد "محمد حسین طنطاوی"،‌ رئیس شورای عالی نظامی حاکم بر مصر، سرلشکر "مصور العیسوی"، وزیر سابق کشور و سرلشکر "محمود وجدی"، وزیر اسبق کشور یاد کرد.

محاکمه مبارک در ابتدا به صورت مستقیم از تلویزیون مصر پخش می‌شد، اما به بهانه وقوع درگیری میان هواداران مبارک با خانواده‌های شهدا و انقلابیون مصری و در واقع برای پنهان نگهداشتن وقایع و اعترافات و سخنان متهمان در داخل دادگاه از پخش مستقیم آن به دستور قاضی احمد رفعت جلوگیری به عمل آمد.

نگاهی به دوران حاکمیت 30 ساله حسنی مبارک

حسنی مبارک در دوران سه دهه‌ای حاکمیت خود بر مصر همواره یکی از ایادی و مزدوران اسرائیل و آمریکا در منطقه به شمار می‌آمد،‌ به گونه‌ای که سرنگونی حکومت وی مصیبتی بزرگ برای تل‌آویو و واشنگتن عنوان شد.

جنایات مبارک در غزه

در مورد جنایات مبارک در نوار غزه باید گفت که بسیاری از کار شناسان مصر را مسئول رنجش و بدبختی فلسطینیان می‌دانند. مردم نوار غزه پس از عقب نشینی رژیم صهیونیستی و تشکیل دولت حماس به ریاست "اسماعیل هنیه " با مشکلات و معضلات بسیاری مواجه شدند،‌اما دولت مصر جهت کاهش رنج و مرارت ملت فلسطین در قضایای غزه هیچ اقدامی نکرد.

درگیری میان گروه‌های فلسطینی به ویژه بین فتح و حماس و منازعه "ابومازن " رئیس دولت خودگردان و رهبران حماس، مشکلات عدیده‌ای را برای منطقه غزه و مردم آن بوجود آورد. گرچه رژیم صهیونیستی فراهم کننده اصلی چنین شرایطی بود و تنها برنده تداوم این روند است، ولی سیاست مصر و جایگاه منطقه‌ای آن در پی این تحولات زیان‌های متعددی به فلسطینی‌های نوار غزه وارد کرده است.

آمریکا و کابینه صهیونیستی اولمرت در کنفرانس آناپولیس و دیدار جرج بوش از منطقه در ژانویه 2008 از حسنی مبارک خواست همکاری امنیتی و اطلاعاتی خود را با رژیم صهیونیستی تا انهدام و نابودی مقاومت اسلامی در فلسطین به رهبری حماس ادامه دهد.

از جمله جنایاتی که حسنی مبارک در حق فلسطینیان دست به آن زد را باید در بسته نگاه داشتن گذرگاه رفح یعنی تنها راه ارتباطی مردم غزه با دنیای خارج ملاحظه کرد و با وجود انتقادات فراوانی که به مبارک و دولتش می‌‏شد، وی بر تداوم سیاست‌‏های این کشور در بسته نگه داشتن گذرگاه رفح تاکید داشت.

مصر با بسته نگه داشتن گذرگاه رفح باعث شد که محاصره نوارغزه توسط رژیم ‌‏صهیونیستی تاثیر زیادی بر زندگی مردم این منطقه بگذارد، چراکه گذرگاه رفح یکی از معدود راه‌‏های ارتباطی غزه با جهان خارج است و تداوم بسته بودن گذرگاه رفح و ادامه این سیاست توسط قاهره می‌‏تواند به گسترش فاجعه انسانی در نوار غزه بیانجامد.

در جنگ 22 روزه نیز که با جنایت صهیونیست‌ها در حمله به غزه آغاز شد، دولت مصر علاوه بر سکوت در برابر کشتار زنان و کودکان فلسطینی و مخالفت با درخواست‌های مکرر کشور‌ها و نهادهای مردمی آزادیخواه برای ارسال کمک‌های انسان دوستانه به مردم غزه، عملا با جنایت صهیوینست‌ها در فاجعه غزه همراه شد.

از دیگر سیاست‌های متخذه توسط مبارک علیه مردم نوار غزه را باید در احداث دیوار فولادی برسر مرزهای این کشور با نوار غزه ملاحظه کرد. توافق مصر برای ساخت این دیوار، اجرای یک طرح آمریکایی-صهیونیستی برای منطقه است که آخرین روزنه تنفسی مردم غزه را که در مدت چهار سال و نیم محاصره آنها را زنده نگه می‌داشت،‌ می‌بندد.

 

 

ستیزه جویی با اسلام گرایان

در حقیقت رژیم حسنی مبارک از اسلامگرایان به شدت واهمه داشت، وی از این بیم داشت که مبادا اسلامگرایان به هرم قدرت صعود کنند و مصر تحت سیطره اسلامگرایان در‌آید. این بدان معنا بود که رژیم مبارک اصرار داشت، مخالفان را همچنان دستگیر کند و در واقع در طول حاکمیت حسنی مبارک اسلام‌گرایان این کشور همواره شاهد تشدید روند سرکوب و حلقه فشار برخود بودند و این به شکلی ویژه اعضای جماعت اخوان المسلمون این کشور را دربرمی‌گرفت.

در آخرین آمار ارائه شده توسط "محمد بدیع "، رهبر جماعت اخوان المسلمون تاکید شده که طی یک دهه گذشته بیش از سی‌هزار عضو این جماعت در زندان‌های رژیم مبارک بسرمی‌بردند و اموال اعضای این جنبش مصادره شده بود.

بنابراین عجیب نیست، اگر ما شاهد دستگیری نامزدهای انتخاباتی اسلامگرا و طرفداران آنان در طول حاکمیت مبارک مصر باشیم تا از ورود این عناصر موثر به پارلمان جلوگیری شود و این گفته که رژیم حسنی مبارک به مخالفان خود اجازه ورود به پارلمان می‌داد، یاوه‌ای بیش نبود تا ادعا شود که بر مصر دموکراسی و تعدد احزاب حاکم است.

در حقیقت طی سه دهه حاکمیت مبارک هیچ‌گاه نمایندگان واقعی مردم در پارلمان حضور نداشته و دموکراسی صحیح و سالمی بر مصر حاکم نبود و این موضوع را باید در دخالت‌ نیروهای امنیتی و مجازات و سرکوب کردن مخالفان ملاحظه کرد.

 

روابط مصر با ایران

در تاریخچه مناسبات ایران و مصر، عامل گرایش به صهیونیسم‌ همواره یک عنصر بازدارنده و تخریبی بوده، این پدیده را می‌توان در جدایی حکومت جمال عبدالناصر و حکومت پهلوی به دلیل اتحاد محمدرضا با رژیم صهیونیستی و فاصله جمهوری اسلامی از حکومت مصر به دلیل پیمان کمپ‌دیوید و ارتباط مصری‌ها با صهیونیست‌ها به روشنی مشاهده کرد. تنها پیش از تأسیس رژیم صهیونیستی بود که رویکرد سیاسی دو کشور با یکدیگر همسویی داشت وپادشاهی بودن هر دو سبب تحکیم پیوند آنها شده بود.

آغاز مناسبات سیاسی تهران ـ قاهره به سال 1300 ش. بازمی‌گردد که مصر از انگلستان استقلال یافت و دولت وقت ایران بلافاصله این کشور را به رسمیت شناخت. با این همه میان مردم دو کشور همواره نوعی پیوند معنوی وجود داشته است،‌ از جمله این که هر دو کشور در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم میلادی مورد تهدید و آزار انگلیسی‌ها بودند و با یکدیگر نوعی احساس همدردی داشتند. شاید به همین دلیل نیز بعضی متفکرین مخالف استبداد قاجار در دوران مشروطه‌، قاهره را مرکزی برای فعالیت‌های فکری خود ساخته بودند.

سال‌های جنگ جهانی اول و مبارزه مردم هر دو کشور با سلطه انگلیس‌ها، پیوند میان دوملت ایران و مصر را افزایش داد. سفارت ایران درقاهره تا هنگام انقراض سلسله قاجار ـ1304ش .ـ فعال نبود، اما پس از آن و در پی به قدرت رسیدن رضاخان اولین قرارداد مودت و دوستی میان دو کشور در 1307 ش. منعقد شد.

با به قدرت رسیدن رضاخان مناسبات دو کشور گسترش یافت و روابط تهران وقاهره از سال 1300 ش . تا 1331 ش. که حکومت سلطنتی در این کشور منقرض گردید، دو ویژگی اصلی داشت‌:

- اول: همکاری ‌مثبت دولتی و مناسبات صمیمی در سطح دو حکومت

- و دوم: مبارزه مشترک دو حکومت با اسلام‌خواهی مردم‌.

هم حکومت پادشاهی و سلطه انگلیس بر هر دو نظام‌ و هم مبارزه مشترک آنها با اسلام‌گرایی موجبات گرمی مناسبات را فراهم آورده بود. اما از دیگر دلایلی که بطور موقت موجب تحکیم روابط تهران و قاهره شده بود، ازدواج محمدرضا پهلوی با فوزیه، دختر ملک فؤاد و خواهر ملک فاروق پادشاه مصر بود‌. این ازدواج تنها 10 سال دوام آورد و در 1327 ش. به متارکه انجامید و روابط دو دولت مصر و ایران را به سردی کشاند.

به دنبال سقوط ملک فاروق و به قدرت رسیدن جمال عبدالناصر روابط تهران وقاهره تیره شد، اما حکومت جدید مصر با مخالفین شاه از جمله مصدق، روابطی برقرار کرد . حکومت مصر پس از سقوط ملک فاروق، از مبارزات ملی شدن صنعت نفت ایران حمایت می‌کرد. به همین دلیل، سفر محمدمصدق ـ نخست وزیر وقت ایران ـ به قاهره با استقبال جمال عبدالناصر و دیگر مقامات مصری روبه رو شد، اما کودتای 28 مرداد 1332 و بازگشت شاه بهبود مناسبات دو کشور را از بین برد.

بدبینی جمال عبدالناصر به شاه‌، جای گرفتن دو رژیم در دو بلوک‌ سیاسی متفاوت ـ شرق وغرب ـ اختلاف ناصر بارژیم صهیونیستی، هم‌پیمانی شاه با صهیونیست‌ها و عوامل دیگر، به دوری تدریجی تهران و قاهره انجامید. و در تابستان 1339ش. جمال عبدالناصر در پی نطق شدید اللحنی علیه شاه‌ دستور قطع رابطه سیاسی با تهران را به دلیل هم‌پیمانی شاه با اشغالگران صهیونیست صادر کرد. جمال عبدالناصر در نطق خود شاه را همدست صهیونیست‌ها نامید واین همدستی را مغایر با آرمان کشورهای عربی و اسلامی تلقی کرد. روابط مصر با تهران 10 سال قطع بود. شهریور 1349، یک ماه پیش از مرگ ناصر و هنگامی که سادات در دوره بیماری منجر به فوت ناصر زمام امور را بدست گرفته بود، رابطه دو کشور مجدداً برقرار شد.

با مرگ ناصر، معاون وی انورسادات، قدرت را بدست گرفت‌. این تحولات سبب شد، شاه ایران مناسبات خود را با نزدیک شدن به سادات دوباره با مصر از سرگیرد. انگیزه‌های چندی نیز در این تصمیم دخیل بودند. در واقع پس از ناصر کسی بر کرسی زمامداری مصر تکیه زده بود که مانند شاه مشتاق رابطه با رژیم صهیونیستی بود. سادات سال 1350ش. به تهران آمد و شرایط سیاسی برای ازسرگیری همکاری‌ها و مناسبات دو کشور مهیا شد.

چهار سال پس از جنگ رمضان، وقتی سادات در سال 1354 ش. در کمال ناباوری ملت‌های مسلمان به رژیم صهیونیستی سفر کرد، شاه ایران بعد از کارتر دومین رئیس کشوری بود که این سفر را مورد حمایت قرار داد.

سفر سادات به بیت‌المقدس و سپس انعقاد پیمان کمپ دیوید مقارن با وقوع انقلاب اسلامی ایران بود. از این رو با پیروزی انقلاب، روابط تهران با قاهره در اعتراض به انعقاد این معاهده قطع شد.

انقلاب اسلامی، انقلابی ضدصهیونیستی و ضدامریکایی بود و طبعاً نمی‌توانست رابطه مثبتی با حکومت سادات که سرسپرده صهیونیست‌ها بود، داشته باشد. جمهوری اسلامی ایران 2 ماه پس از پیروزی انقلاب و 9 سال پس از برقراری مجدد مناسبات تهران و قاهره‌، روابط خود را با مصر به دستور امام خمینی (ره‌) قطع کرد.

روابط مصر و رژیم صهیونیستی

در 19 نوامبر 1977 انورسادات رئیس جمهوری مصر و دشمن اول اسرائیل وارد قدس شریف شد. صهیونیست‌ها که مزه تلخ شکست جنگ ششم اکتبر 1973 را چشیده بوده و هنوز خاطرات پیروزی سربازان قهرمان مصری را در اذهان داشته در استقبال سادات صف آرایی کرده بودند. مناخیم بگین نخست وزیر، موشه دایان وزیر دفاع، آرییل شارون، اسحاق شامیر رئیس کنیست اسرائیل و گلدمایر نخست وزیر سابق اسرائیل همگی در این استقبال حضور داشتند. گلدمایر با تعجب و شادی وصف نشدنی به میهمانان تاریخی اسرائیل گفت باور کردنی نیست؟!.

سادات که مدال افتخارات پیروزی جنگ اکتبر 1973 را بر سینه داشت در مجلس خلق مصر (پارلمان) در نهم نوامبر 1977 اعلام کرد که به خاطر صلح حاضر است به اسرائیل برود و رفت و این سرآغاز مناسبات مصر با رژیم صهیونیستی بشمار می‌آید.

پس از آن و بویژه در دوران ریاست جمهوری حسنی مبارک مصر همیشه به عنوان مزدور رژیم صهیونیستی و آمریکا در منطقه عمل کرده و بیش از آن که درصدد تامین منافع ملت مصر و سپس ملت مظلوم فلسطینی در منطقه باشد، سگ نگهبان و پاسبان منافع رژیم صهیونیستی و امریکا بوده و پیش از هر تصمیمی تلاش نموده سیاست‌های خود را با این دو هماهنگ نماید که ضربه بزرگی به جایگاه و وجهه‌ مصر به عنوان سردمدار جهان عرب و موقعیت منطقه‌ای آن وارد کرده است.

شهدایی که حسنی مبارک مزارشان را پنهان کرد

امروز پس از اعلام حکم حسنی مبارک و تحقق بزرگ‌ترین هدف انقلاب 25 ژانویه مصر هستیم لازم است یادی از شهدای بزرگ نهضت اسلامی مصر نیز کنیم، جوانانی که در بزنگاهی سرنوشت ساز تصمیم گرفتند، لکه ننگ خیانت فرعون پیشین مصر "انور سادات"  را از دامان ملت خود پاک کنند و با اعطای جان خود عزتی دوباره به سرزمین خویش ببخشند. این جوانان مجاهد عبارت بودند از: ستوان یکم خالد احمد شوقی الاسلامبولی، عبدالحمید عبدالسلام عبدالعال، عطا طایل حمیده رحیل، حسین عباس محمد.

این افراد توانستند تحت رهبری سروان خالد اسلامبولی ، عملیات اعدام انورسادات را با موفقیت طراحی و و در روز ششم اکتبر 1981 به اجرا برسانند. فرعون بعدی مصر ، یعنی محمد حسنی مبارک ، بلافاصله پس از رسیدن به قدرت ، این جوانان شهادت طلب را به بیدادگاه نظامی سپرد و حکم اعدامشان را امضا کرد.

رژیم نامبارک مصری از دادن اجساد این 4 نفر به خانواده هایشان خودداری کرد و آن ها را به طور پنهانی در گورستان ناشناسی به خاک سپرد و تا همین امروز نیز محل دفن این شهیدان ناشناس است.

32 سال پیش این جوانان سودای اعدام فرعون و برقراری حکومتی اسلامی را در مصر در سر داشتند. گرچه افتخار قتل فرعون را در کارنامه ملت خود ثبت کردند، اما تقدیر چنین بود که مردم مصر حکومت فرعونی دیگر را تجربه کنند تا این بار نه تنها چند ده جوان انقلابی، بلکه چند ده میلیون مسلمان مصری سرنوشت آخرین فرعون مصر را رقم بزنند و او را روانه زباله دان تاریخ کنند.



استفان والت در تحلیل اقدامات محرمانه آمریکا علیه ایران
       
 
استفان والت در تحلیل اقدامات محرمانه آمریکا علیه ایران
 
 
 

قانون طلایی را به خاطر دارید؟ «آنچه بر خود نمی پسندی، بر دیگران هم مپسند!» البته معمولا این به عنوان یکی از قوانین اصلی سیاست خارجی شناخته نمی شود و شاید «چشم در مقابل چشم »به قاعده نزدیک تر باشد. اما من اخیرا فکر می کنم که آمریکایی ها باید هزینه های دراز مدت اقداماتی که علیه دیگران انجام می دهند و خود خواستار آن نیستند را بیشتر منعکس کنند.
 
دیپلماسی ایرانی: قانون طلایی را به خاطر دارید؟ «آنچه بر خود نمی پسندی، برای دیگران هم مپسند!» البته معمولا این به عنوان یکی از قوانین اصلی سیاست خارجی شناخته نمی شود و شاید «چشم در مقابل چشم »به قاعده نزدیک تر باشد. اما من اخیرا فکر می کنم که آمریکایی ها باید هزینه های دراز مدت اقداماتی که علیه دیگران انجام می دهند و خود خواستار آن نیستند را بیشتر منعکس کنند.

روزنامه نیویورک تایمز در هفته گذشته گزارش های مهمی را در مورد چگونگی استفاده دولت اوباما از قدرت آمریکا منتشر کرد که تا حدود زیادی از درک اغلب آمریکایی ها خارج مانده است. یکی از این مقاله ها سیاست سوء قصد دولت اوباما علیه تروریست ها و دیگری جنگ سایبری علیه ایران را تشریح می کرد. آنچه در این سیاست ها به نظر من دردسرساز است، نهانکاری غیر قابل اجتناب و حیله ای است که در آن وجود دارد. مساله تنها این نیست که می کوشیم دشمنان خود را فریب دهیم، بلکه مشکل این است که خودمان را نیز فریب می دهیم. همانگونه که قبلا خاطرنشان کردم، زمانی که دولت آمریکا طیفی از عملیات خصمانه را علیه دشمنان خود در سراسر جهان انجام می دهد و افکار عمومی تنها پس از گذشت مدتی طولانی از آن با خبر می شود، راهی برای درک خشم و دشمنی  آشکار در رفتار کشور های هدف قدرت آمریکا باقی نمی ماند. در نتیجه ما رفتار آنها را به دیگر انگیزه های وخیم تر ارتباط  می دهیم.

سال 2009 را به خاطر آورید، زمانی که دولت اوباما دست دوستی را به سوی ایران دراز کرد. در همان دورانی که وی ویدیو های صمیمانه خود را برای نمایش در ایران آماده می کرد، در حال تقویت جنگ سایبری علیه ایران بود. زمانی که آیت الله خامنه ای ، رهبر جمهوری اسلامی به پیشنهاد آمریکا واکنش سردی نشان داده و اظهار داشت رفتار آمریکا بررسی و قضاوت می شود و در صورتی که رویکرد ایالات متحده تغییر کرده باشد، رفتار ایران نیز تغییر می کند، آمریکایی ها نیز برداشت کردند که پاسخ ایران برای فشردن دست دوستی منفی است. این در حالی است که رهبر ایران دلایل زیادی برای تردید در مورد این پیشنهاد داشت و اکنون روشن شد، بستر لازم برای غیر قابل اعتماد بودن دولت اوباما فراهم بوده است. به این ترتیب می توان گفت که تناقض های ذاتی در رویکرد آمریکا آن را در آستانه شکست قرار داده است.

ما از این تعجب می کنیم که چرا آنها از ما تنفر دارند! اما موضوع این است که اقداماتی علیه ایران انجام شده که اگر علیه آمریکا انجام می شد ما آن را خصمانه ارزیابی می کردیم. البته اینکه آمریکا از قدرت خود بسیار آزادانه استفاده کند، برای من تعجب برانگیز نیست چرا که اغلب قدرت های بزرگ اینچنین می کنند. از سوی دیگر سکوت مقامات دولتی در خصوص این اقدامات یا اجازه نشت برخی اطلاعات به بیرون آن هم در شرایطی که منافع سیاسی به همراه داشته باشد، نیز جای شگفتی ندارد. اما در عین حال گمان نمی کنم که آمریکایی ها نیز در مقابل باید از خشم دیگران شگفت زده شوند، چرا که علیه آنها اقداماتی انجام شده که در صورتی که علیه آمریکایی ها انجام می شد آن را دشمنی و عداوت می دانستند.

اما در صورتی که به رفتار خود در این جهت ادامه دهیم، زمانی نخواهد گذشت که دیگران نیز این رفتار را در مورد ما انجام می دهند.



پوتین، ایران و مسئله «کیک بزرگ‌‌تر» در سیاست خارجی روسیه

 

پوتین، ایران و مسئله «کیک بزرگ‌‌تر» در سیاست خارجی روسیه
 

 


پوتین، مرد روزهای سخت سیاست روسیه یک بار دیگر و برای یک دورة شش‌ساله (و به احتمال دوازده ساله) زمام امور را رسماً به دست گرفته تا امیدهای مردم این کشور به بازسامان اقتصاد و سیاست داخلی و بازیافت جایگاه بایستة مسکو در عرصة بین‌المللی را محقق کند. هرچند او به‌خوبی به سمت‌وسوی سیاست آتی خود واقف است، اما گمانه‌زنی‌های بسیاری در باب آیندة روسیه در دورة جدید ریاست‌جمهوری پوتین به‌ویژه چیستی سیاست خارجی او در محافل مختلف داخل و خارج این کشور در جریان بوده و است.

در میان تحلیل‌های مختلف در این باب، «پرسش سنتی» درخصوص بهتر بودن سمت‌گیری شرقی یا غربی برای سیاست خارجی روسیه بیش از همه توجه تحلیلگران را به خود جلب کرده و با عنایت به تحولات جاری در عرصة بین‌الملل، آنها بر آن بوده‌اند تا تعیین کنند که بهتر آن است که پوتین به شرق سمت‌گیری کرده و در «آغوش نه چندان گرم» شرقی‌ها قرار گیرد یا اینکه به غرب سوق یابد و به تعامل سخت و درعین‌حال پرسودتر با آمریکا و اتحادیة اروپایی بپردازد.


به‌رغم این گمانه‌زنی‌ها، پوتین نشان داده که در مقام یک عمل‌گرا به «منفعت» و یا به تعبیر خود او «منافع مردمی که به او رأی داده‌اند»، بیش از غربی و یا شرقی بودن اهمیت می‌دهد. او در دور اول ریاست‌جمهوری خود (2000ـ2008) نیز نشان داد که براساس این رویکرد مباحث سنّتی درخصوص انتخاب شرکای خارجی را نمی‌پذیرد و دراین‌باره اصل کارآمدی «شریک» در تأمین منافع را بدون تأکید بر سمت‌وسوی آن مطمح‌نظر قرار می‌دهد. این اصل مبتنی‌بر هویت انعطاف‌پذیر و چندگانه در رویکرد عمل‌گرایی است، به‌این‌نحو که روسیه در موقعیت‌های مختلف می‌تواند خود را همزمان یک بازیگر منطقه‌ای، جهانی، یک قدرت بزرگ، یک دولت‌ ـ ملت هنجارمند، یک شریک فراآتلانتیکی و یک قدرت اوراسیایی تعریف و با همگان تعامل کند. این همان «خاصیتی» است که از آن به‌عنوان سیاست خارجی چندبرداری نیز یاد می‌شود و فرصت لازم برای نوسان مسکو بین شرق و غرب را فراهم می‌آورد.


باوجوداین و به‌رغم این تعریف سهل‌گیرانه از هویت و به‌تبع آن اصل عملی «تعامل با همه»، باید التفات داشت که انتخاب تاریخی سیاست خارجی روسیه سمتِ «غربی» است و نگاه مردان کرملین بیش از دیگر جهت‌ها، امتداد بردار غربی را دنبال کرده، می‌کند و خواهد کرد. البته این انتخاب نه براساس پیش‌ذهنیت‌های صِرف ایدئولوژیکی، بلکه بیش از هر چیز ناشی از وجود منافع ملموسی در غرب است.


باید این را نیز یادآور شد که پوتین شناخت بایسته‌ای از تغییرات محیط بین‌الملل دارد و به‌خوبی می‌داند که هدف‌گذاری‌های کلان وی در سیاست خارجی ازجمله افزایش اعتبار خارجی روسیه، تبدیل این کشور به «قدرتی بزرگ» در یک نظم چندقطبی و تثبیت جایگاه مسکو به‌عنوان بازیگری جریان‌ساز در امور منطقه‌ای و جهانی، با راهبرد از مد‌افتادة «توازن قدرت بزرگ» قابل حصول نیست و به‌این‌منظور بازتعریف الگوی کنسرت اروپای قرن 19 میلادی ـ که طی آن چند قدرت بزرگ (روسیه در کنار و نه در مقابل قدرت‌های غربی) به‌عنوان ناظمین نظم بین‌الملل مدیریت امور را در این عرصه به عهده می‌گیرند ـ می‌تواند تناظر بیشتری با دیدگاه هابزی او به نظام بین‌الملل داشته باشد.


همین دید واقع‌بینانه به داشته‌های روسیه است که پوتین را به ضرورت حفظ جانب احتیاط در فرایند تحقق اهداف بازگفته خواهد کشاند که یکی از ابعاد مهم آن، رابطة مسالمت‌آمیز با هژمونِ هرچند ضعیف فعلی نظام بین‌الملل (آمریکا) است. نگاهی به ضرورت‌های مهم فعلی روسیه ازجمله نوسازی اقتصادی در داخل و وجود دو تهدید مهم جاری در سیاست خارجی این کشور یعنی 1) بازتعریف نقشة سیاسی خاورمیانه ازسوی غرب با دستکاری و موج‌سواری بر «بهار عربی» به ضرر روسیه و با هدف بیرون انداختن مسکو از نقشة خاورمیانه بزرگ و 2) بازتعریف نقشة امنیتی اروپا با ایجاد «سپر ضدموشکی اروپایی» و به‌تبع آن کنارگذاری مسکو از روندهای سیاسی و امنیتی اروپا، نیز این واقعیت را به «مرد یخی کرملین» گوشزد می‌کند که بدون تعامل با غرب تحقق هدف و رفع تهدیدهای بازگفته میسور نخواهد بود.


دلیل این امر نیز بدیهی به‌نظر می‌رسد، چراکه پوتین به‌خوبی می‌داند که سرمایه و تکنولوژی‌های پیشرفته موردنیاز برای نوسازی اقتصاد روسیه در کنترل غرب است و ازسوی‌دیگر، یکی از صحنه‌گردان‌های اصلی تغییر نقشة خاورمیانه و اروپا نیز آمریکاست؛ لذا تنها تعامل هرچند اکراه‌آمیز با واشنگتن است که می‌تواند نوسازی اقتصادی روسیه را تسریع کرده و سهم آن را از روندهای آتی خاورمیانه و اروپا افزایش دهد.


در مقابل، او این را نیز به‌خوبی می‌داند که شرق «دخل» خاصی در این زمینه‌ها نداشته و هرچند می‌تواند به‌طور نسبی و در حوزة خاص اقتصادی کمک‌هایی به روسیه بکند، اما به واقع نمی‌تواند در رفع تهدید از روسیه به‌ویژه در بازتعریف نقشه‌های خاورمیانه و اروپا مؤثر باشد. با این ملاحظه، طرح این فرض‌ که پوتین با تقویت محور اوراسیایی ازجمله تحکیم مثلث روسیه ـ چین ـ هند (که در برخی منابع از ایران نیز به‌عنوان ضلع دیگر این اتحاد اوراسیایی نام برده می‌شود) به ایجاد جبهه‌ای دربرابر غرب اقدام و از این طریق به تقلیل فشارهای تهاجمی آن مبادرت خواهد کرد، چندان به واقعیت نزدیک به‌نظر نمی‌رسد.


او به مانند همه به این واقعیت واقف است که اتحاد و مثلث راهبردی روسیه ـ چین ـ‌ هند چیزی جز «خیال‌پردازی» نیست و هرچند می‌توان در «تئوری» نمایش‌هایی مانند گروه بریکس به راه انداخت و بیانیه‌هایی در تقبیح یک‌جانبه‌گرایی آمریکا صادر کرد، اما نمی‌توان هیچ نمود عینی از تأثیرگذاری عملی این مثلث در عرصة بین‌الملل را شاهد بود؛ لذا پوتین می‌داند که آنچه از آن به‌عنوان محور اوراسیایی یاد می‌شود (روسیه، چین و هند + ایران) ظرفیتی به‌جز تأمین برخی منافع اقتصادی روسیه را ندارد و این را نیز خوب‌تر می‌داند که پکن و مسکو تعاملات گسترده‌تری نسبت به خود مسکو با واشنگتن داشته و هیچ‌گاه روسیه را به آمریکا ترجیح نخواهند داد.
 

در این میان، واقعیت آزاردهنده برای روس‌ها و ازجمله پوتینِ «مغرور»، این است که غربی‌ها در بازی دادن روسیه آنچنان که مسکو مایل است، و در دادن مابه‌ازاء به ازاء‌های مسکو آنچنان که مطلوب روسیه است، «سخاوتمند» نیستند. باوجوداین و به‌رغم تلاش غرب برای تحمیل هژمونی سیاسی ـ هنجاری خود به روسیه و به‌تبع آن تعریف فضا و قواعد بازی که نمی‌تواند با روحیة سخت‌انگار پوتین سازگار باشد، ازآنجاکه «کیک بزرگ‌تر» در سمت غربی قرار دارد، لذا او تلاش (کرده و) خواهد کرد تا براساس اصل ساده عمل‌گرایی با غرب به توافق دست یابد.

این را نباید از نظر دور داشت که هرچند از مایکل مک‌فال به‌عنوان «معمار» طرح «دوباره راه‌اندازی» روابط روسیه و آمریکا و از اوباما به‌عنوان «مجری» این طرح یاد می‌شود، اما پوتین در روسیه همزمان «معمار» و «مجری» طرح مذکور است. هم او بود که روسیه را وارد گفتگوهای راهبردی استارت 3 کرد، در افغانستان کمک‌های زیادی به آمریکا و ناتو ارائه نمود و نیز هم‌ او بود که دستور همراهی روسیه با قطعنامه‌های تحریمی علیه ایران را صادر کرد. با این ملاحظه، به‌نظر می‌رسد این فرض‌ که پوتین در دورة جدید ریاست‌جمهوری خود ضمن مخالفت تهاجمی با یک‌جانبه‌گرایی آمریکا، به تقویت محور اوراسیایی (مسکو ـ هند ـ چین) اقدام و به‌عنوان اقدامی پیشگیرانه دربرابر توسعه‌طلبی‌های آمریکا و ناتو، ایران را نیز در این محور فعال خواهد کرد، چندان با واقعیت‌های سیاست خارجی روسیه و به‌ویژه با روان‌شناسی سیاسی پوتین همخوان نباشد.


به‌همین‌سان، به‌نظر می‌رسد برخی فرض‌ها مبنی‌براینکه به قدرت رسیدن پوتین تحولی عمده در روابط تهران‌ ـ مسکو حادث خواهد کرد و فرصت مغتنمی را برای توسعة روابط میان ایران و روسیه فراهم خواهد نمود، نیز قریب به واقعیت نباشد؛ چراکه همچنان که اشاره شد، پوتین به حتم «کیک‌ بزرگ‌تر» را در سمت غربی سیاست خارجی روسیه جستجو خواهد کرد و با ایجاد تعاملات مثبت با غرب، درپی تحقق «منافع مردمی که به او رأی داده‌اند» خواهد بود. او به‌خوبی می‌داند که رفع تهدیدات سپر ضدموشکی اروپایی، گسترش ناتو به شرق، مسئلة افغانستان، و برنامة هسته‌ای ایران تنها ازطریق تعامل با غرب و نه هند، چین و یا ایران قابل رفع است.


به‌نظر می‌رسد به‌تبع همین فهم بود که نیکلای ماکاروف، رئیس ستاد مشترک ارتش روسیه در سخنان اخیر خود عامدانه از تهدید اتمی ایران صحبت به میان آورد و از آمریکا خواست که به‌واسطة همین فهم مشترک! روسیه را نیز به بازی سپر ضدموشکی «راه» دهد. صرف‌نظر از ابراز تمایل علنی پوتین به تقویت روابط با آمریکا، اقدام قابل تأمل مسکو در واگذاری مسیر ترانزیتی به نیروهای آمریکا در اولیانوفسک برای انجام نقل‌وانتقالات نظامی از خاک روسیه نیز سیگنال روشن دیگری از تمایل کاخ کرملین به کاخ سفید برای توسعة روابط است.


درهمین‌راستا، نمی‌توان این فرض را آنچنان غیرواقعی دانست که «غرب‌ستیزی‌های» اخیر پوتین اقدامی هدفمند ازسوی او برای تمهید فضا جهت افزایش ‌«قیمت» بازی روسیه باشد که با اطماح‌نظر به معاملة احتمالی پیشِ رو با غرب، در دستورکار او قرار گرفته است (باید توجه داشت که سیلاویک‌های کرملین به رهبری پوتین، بخشی از هویت خود را در موضع‌گیری‌های ضدغربی تعریف کرده و بخش عمده‌ای از محبوبیت و آرای پوتین نیز ناشی از همین شعارهاست؛ لذا باید با بسیاری از تحلیلگران هم‌آوا شد که غالبِ انتقادهای گاه‌وبی‌گاه پوتین از غرب جنبة تبلیغی دارد).


این را نیز باید درنظر داشت که پوتین همانند آنچه در مذاکرات استانبول 2 اتفاق افتاد، به‌خوبی به احتمال تغییر فضای بازی میان ایران و غرب وقوف دارد و می‌داند که از مذاکرات بغداد و مذاکرات آتی غرب با ایران می‌توان هر انتظاری ازجمله مصالحة طرفین را داشت؛ لذا او می‌داند که درصورت تحقق این سناریو، فضای بازی روسیه‌ای که هم‌اکنون در فضای گل‌آلود روابط ایران و غرب با معرفی خود به‌عنوان میانجی به‌دنبال کسب مزیت ازجمله اثبات موقعیت خود به‌عنوان عنصری تأثیرگذار در معادلات بین‌المللی است، محدود خواهد شد. به‌نظر می‌رسد برهمین‌اساس است که مسکو در مواجهه با موضوع هسته‌ای ایران همواره فضای نوسان را برای خود حفظ می‌کند. به‌این‌معنا که در موضع‌گیری‌های خود همواره تهران و غرب را همزمان (مخالفت با تحریم‌ها و تهدید به اقدام نظامی علیه ایران ازیک‌سو و تأکید بر ابهام در فعالیت هسته‌ای ایران ازسوی‌دیگر) مورد انتقاد یا تحبیب قرار خواهد داد، تا به‌تبع تغییر احتمال فضای بازی، امکان چرخش آن نیز وجود داشته باشد.


در سوی دیگر، برای اینکه به‌دنبال چرخش احتمالی مسکو به‌سوی غرب (همانند آنچه در جریان قطعنامه‌های تحریمی علیه تهران تجربه شد)، داستان «گله‌گذاری» از روسیه و متهم کردن این کشور به «شریکی» غیرقابل اعتماد و «بازی‌ آن با کارت ایرانی» تکرار نشود، بهتر است که به پویایی معادلات بین‌المللی و واقعیت «منفعت‌محوری» در سیاست خارجی روسیه دقت بیشتری شود، تا درصورت بروز این سناریو که می‌تواند بهانة آن سپر ضدموشکی و توافقی در این باب باشد، خسارت‌های ناشی از تهران به حد امکان تقلیل یابد.


درنهایت با عنایت به این واقعیت که مسکو همواره تلاش کرده تا مسئله هسته‌ای ایران را نه با تهران، بلکه در تعامل با غرب حل کند (ارائة طرح گام‌به‌گام ازسوی لاوروف به کلینتون در سفر وی به آمریکا و عدم ارائه همزمان آن به ایران)، بهتر است که تهران نیز به‌جای تلاش برای تقویت واسطه‌گری مسکو (سفر آقای صالحی به مسکو برای بحث در باب طرح گام‌به‌گام) مسئلة هسته‌ای خود را با خودِ غرب حل کند؛ لذا هرچند یارگیری و استفاده از ابزارهای مختلف در سیاست خارجی معمول و در بسیاری از موارد مؤثر است، اما تأمل در باب اثرمندی و فایده‌‌آوری واقعی این ابزارها خالی از اشکال نخواهد بود.
 
 
علی‌رضا نوری، کارشناس مسائل روسیه
   



گزارش تصویری: تروریستی که محبوب است
 

گزارش تصویری: تروریستی که محبوب است

 

 

احتمالا بن لادن در ایالات متحده و اکثر نقاط دنیا منفورترین آدم باشد اما در میان پیروانش او الهام بخش از خودگذشتگی است.


در آگوست 2003 تصویر بن لادن بک گراند گوشی موبایل یک مسلمان تایلندی



اکتبر 2001- یک طرفدار القاعده در کویته پاکستان به تصویر بن لادن بوسه می زند



گزارش ها نشان می دهد که بعد از حملات 11 سپتامبر فروش اجناسی با تصاویر بن لادن بسیار رشد داشته است. ایت تصویر متعلق به بک فروشگاه در کویته پاکستان است




بن لادن توانست خارج از مرکز تروریسم یعنی پاکستان و افغانستان یک سمپاتی ایجاد کند. درست پس از اینکه در مارس 2003 دولت بوش با بمباران بغداد جنگ با عراق را آغاز کرد، یک فروشنده در سائوپائولوی برزیل برچسب هایی در حمایت از صدام و بن لادن را می فروشد.




بن لادن تبدیل به نمادی برای مردمی شده بود که با محل زندگی وی فاصله زیادی داشتند. جایی به دوری پانکوک در تایلند و جاکارتا در اندونزی. تصویر بالا مربوط به یک تظاهرات دمکراسی خواهی در سال 2007 در تایلند است.



فروش ماسک بن لادن در بانکوک




فروش پوسترهای بن لادن در کویته پاکستان




لاهور پاکستان سال 2004



آگوست 2003 در تایلند- یک مرد تابلندی تی شرتی مزین به تصویر بن لادن را بر تن کرده است



فروش عروسک های بن لادن در چین




فروش نوارهای صوتی سخنرانی های بن لادن که به پشتو ترجمه شده است در کراچی
 


 


هانا آرنت سياست و انقلاب

هانا آرنت سياست و انقلاب


 هانا آرنت فيلسوف اگزيستانسياليست آلماني در 1906 در شهر هاندر آلمان به دنيا آمد. سه ساله بود كه همراه خانواده به كويزنبرگ مهاجرت كرد. ابتدا در دانشگاه برلين الهيات مسيحي خواند، سپس به ماربورگ رفت و نزد هايدگر فلسفه آموخت. سالي سپري نشده بود كه رابطه شاگرد و استاد به عشق كشيد، اما آرنت سال بعد ]1925[ از هايدگر بريد و به هايدلبرگ رفت. آنجا به راهنمايي كارل ياسپرس پايان نامه دكترايش را تحت عنوان مفهوم محبت در انديشه سنت آگوستين به پايان برد.  با به قدرت رسيدن نازيسم، آرنت كه تباري يهودي داشت همراه تني چند از متفكرين ديگر از جمله والتر بنيامين به فرانسه گريخت، از آنجا به پرتغال و سپس به آمريكا مهاجرت كرد. در طي همين سالهاي رنج و گريز كتاب ريشه هاي توتاليتريانيسم را نگاشت كه در جست و جوي عناصري از مدرنيته بود كه در نظامهاي توتاليتر متبلور مي شد. در آمريكا تدريس كرد، نگاشت و در 4 دسامبر 1975 درگذشت.

     عمده آثار او عبارتند از ريشه هاي توتاليتريانيسم (1951)، وضع بشري (1958)، ميان گذشته و آينده (1961)، انقلاب (1963)، خشونت (1970)، بحرانهاي جمهوري (1972) و حيات ذهن (1978).

     هانا آرنت تحت تأثير فلسفه هايدگري از دو جريان اگزيستانسياليسم و نيز فلسفه كلاسيك يونان (كه بنيادهاي فلسفه هايدگر را شكل مي دهد) بهره فراوان برده است. آرنت متأثر از فضاي بي خانمان مهاجرت، ترس و مرگ احساسي نوستالوژيك به جهان باستان داشت، آنجا كه انسان مي توانست آزادانه در حوزه عمومي فعاليت كند و يگانگي و كثرت خويش را تبلور بخشيد. از اين رو، آرنت آسيب شناس تمدن مدرن اروپايي است. او با نقد ليبراليسم و سوژه محوري تمدن غربي به دنبال آرمانشهري بود كه در آن انسان عمل ورز در حوزه آگورا ] agora [ به بازي آزاد و پيش بيني ناپذير سياست بپردازد؛ البته آنگونه سياستي كه خود در نظر داشت. در اين مجال تلاش مي كنيم نگاهي به فلسفه سياسي آرنت داشته باشيم. در اين راستا ابتدا اركان اصلي انسان شناسي آرنت را بنابر كتابش «وضع بشر» شرح مي دهيم و سپس آن مباني نظري را در كتاب «انقلاب» پيگيري مي كنيم. در اين مقاله تلاش شده است كه پيوند فلسفي آرنت و هايدگر برجسته گردد.

     مدخل ورود به جهان انديشه آرنت كتاب «وضع بشري» ] HUMAN CONDITION [ او است. بدون درك و بررسي كليد واژه هاي فلسفي آرنت در اين كتاب، درك ديگر مباحث او دشوار مي نمايد. اگر پرسش بنيادين هايدگري «هستي» بود، پرسش و دغدغه ] preoccupation [ اصلي آرنت «وضعيت و هستار انسان» است و او نيز اصلي ترين كتاب خويش را به اين بحث اختصاص داده است. انسان آرنتي، متأثر از اگزيستانسياليسم هايدگري، «انسان عمل ورز» است تا «نظر ورز». آرنت نيز در نقد و تقابل با سوژه استعلايي دكارتي كه با جهان همچون ابژه روبرو مي شود انسان را حيوان عمل ورزي مي داند كه در جهان، هستن ] in – der – welt – sein [ را تجربه مي كند. به سنت هايدگري، انسان آرنتي جهان را حاضر – در دست ] present – at – hand  [ و براي نظرورزي نمي بيند بلكه جهاني است آماده – در – دست ] ready – to – hand [ كه او در آن زيست مي كند و آن را به كار مي گيرد و نقطه اي خارج از آن برايش متصور نيست كه از آن مكان استعلايي به جهان همچون ابژه بنگرد. در انديشه آرنت پراكسيس مقدم بر تئوري يا طرح مي شود و آرنت دلبسته به حيات فعال ] vita activa [ تلاش مي كند آن را در مقابل حيات نظري و تأملي ] contemplative activa [ باز زنده كند. با چنين بنيادهاي انسان شناسانه اي آرنت وضع بشري را در مقابل طبيعت بشري مطرح مي كند كه گرچه طبيعت و ذات بشري قابل شناخت نيست، وضع بشري قابل شناخت و تعريف است. چون، «مشتمل بر تواناييها و و ويژگي هايي است كه انسان ها با يكديگر پرورانده اند تا نوعي هستي حقيقتاً بشري را خلق كنند. هر آنچه به خودي خود وارد جهان بشري مي شود يا با تلاش بشري بدان كشانده مي شود جزئي از وضع بشري مي شود. تأثير واقعيت جهاني در هستي بشري را مي توان به صورت نيروي مشروط كننده يا وضعيت ساز احساس و دريافت كرد ]بردشا، 1381، ص 17[ در همين راستا آرنت مابين جهان و طبيعت فرق قائل مي شود. در نظرگاه آرنت جهان، همين جهان عيني و فيزيكي نيست. جهان در واقع آن چيزي است كه انسان ها را از طبيعت متمايز و جدا مي كند. جهان محصول و فرآورده انسانهاست كه در شكل اشيا و نهادهاي خودساخته ظاهر مي شود ]انصاري، 1379، ص 3[ براي آنكه انسان بتواند اين جهان را بسازد و از طبيعت متمايز كند تا بنياد معنابخشي به زندگي اش گردد نيازمند تواناييهايي است كه در اين ميان آرنت از همه كنش و رفتار انساني نام مي برد. زحمت ] labour [، كار ] work [ و عمل [ action ] كه اين سه توانايي با يكديگر و بر روي هم زندگي عمل ورزانه را مي سازند، زحمت بديهي ترين و حيواني ترين نوع رويكرد به جهان است، جهان هم چون ابزاري براي تداوم و بقا.

     زحمت تمامي كنش هايي را شامل مي شود كه انسان براي دوام و تداوم بقاي خويش انجام مي دهد و به تمامي تابع ضروريات و نيازهاي زيستي انسان است. آرنت انسان را در اين وضعيت، حيوان تلاشگر ]  labourans animal [ مي نامد كه همانند حيوانات تابع ضرورت [ necessity ] هستند. علاوه بر اين محصولات و فرآورده هايي كه با «زحمت» تهيه مي شوند فوراً به مصرف مي رسند و به جز تداوم زندگي انساني اثري از آنها باقي نمي ماند به اين معنا تمامي فعاليتهاي اقتصادي بشر كه فوراً مصرف مي شوند. در ذيل اين نوع فعاليت قرار مي گيرند ]انصاري، ص 21[ در زحمت هدف چيزي جز رسيدن به آسايش و آرامش نيست. زحمت فعاليتي معنابخش نيست بلكه كنشي است معطوف به جسم و جان و بر اين اساس تنها مختص انسان نيست چرا كه حيوانات هم تغذيه و توليد مثل مي كنند. زحمت تركيبي از ضرورت و بيهودگي است و دور فاسد توليد و مصرف در آن تكرار مي شود. حاصل زحمت باز توليد مكرر حيات آدمي است كه غايتي فراتر از خود ندارد و طبيعي و اجتناب ناپذير است. نشانه زحمت به طور كلي اين است كه هيچ اثري از خود بر جا        نمي گذارد، نتيجه آن به سرعت مصرف مي شود. همچنان كه كوشش لازم براي كسب آن چندان نمي پايد. ]بشيريه، 1379، ص 144[

     پس از زحمت و در مرتبتي بالاتر آرنت كار (work) را قرار مي دهد كه آن نيز در نسبتي با طبيعت قرار دارد. هر چند نيروي خلاقه انساني صرف آن مي شود و معطوف به رفع حوائج ارگانيك و جسمي انسان نيست و در نهايت به جست و جوي سلطه بر طبيعت مي باشد. در كار انسان مواد اوليه و ماده خام مورد نياز خود را از جهان پيرامون خويش اخذ مي كند و با صرف ذوق و خلاقيت و دستكاري در آن شيء جديدي توليد مي كند كه از حيث صورت و ماده از طبيعت اوليه آن متفاوت است. آرنت براي تمايز اين نوع فعاليت از ديگر صور كنش انساني از اصطلاح «انسان سازنده» [ homo faber ] بهره مي جويد و اين اصطلاح را هم چون «حيوان ناطق» ارسطويي معرف ماهيت انسان مي شمارد. پس حاصل كار انسان به اين معنا وسايل، ابزارها، صنايع، تكنولوژي، آثار هنري و غيره است يعني چيزهايي كه بر طبيعت افزوده مي شود بدين سان آدمي با كار و كوشش از طبيعت خارج مي شود و جهاني انساني مي سازد. فرهنگ و تمدن محصول اين «كار» است ]بشيريه، و شير[ بدينسان كه انسان در زحمت هم چون حيوانات و تابع ضروريات و نيازهاي جسمي براي معاش خويش تلاش    مي كرد در كار به صورتي آزادانه و خلاق و در گريز از بيهودگي و تكرار فعالانه بر طبيعت عمل مي كند و اين مظهر اختيار آدمي مي گردد. در نظرگاه آرنت كار آدمي بر خلاف زحمت فعاليتي ذاتاً فردي محسوب مي گردد. بنابراين كار را مي توان فعاليت تمدن ساز بشري تعريف كرد. مورد ديگر در تمايز كار و زحمت ميزان پاياني محصولاتي است كه در طي اين دو گونه كنش توليد مي شود در حالي كه محصولات زحمت ناپايدار هستند و زود به مصرف مي رسند و زوال مي يابند. محصولات كار داراي عمر و دوام بيشتري هستند و اگر چه زحمت با خشونت و درد و رنج همراه است در كنش كار نوعي خرسندي و رضايت وجود دارد و از امكان اين كه توانمندي هاي خويش را بروز دهند و از قوه به فعل درآورند احساس رضايت مي كنند، از سوي ديگر زحمت نمايشگر يكساني و مشابهت انسانها است چرا كه همه به آن نياز دارند. خوردن، آشاميدن و … اما در كار انسان تفرد و يگانگي خويش را به نمايش     مي گذارد و بيش از آن كه شباهت را آشكار كند نمايانگر تمايزات و غيريت مي گردد. مفهوم كار يا انسان سازنده را در مجموعه عناصر گوناگوني مي توان يافت كه عبارتند از:

     كارهاي يدي، جهان ساخت بشر، ساختن، نوآوري هاي انساني، خلاقيت ها، توليد كاربردها، ماندگاري، عيني، ساختني، ابزارها و وسايل، معيارها و قواعد، بازار مبادلات، تجارت، سرمايه داري، اقتضائات بي ارزش، خشونت، فقدان ارزش اصيل، فروشي بودن، تخريب نسبت به طبيعت و جهان و … ] 97 P / 2000 ، Villa [ كار در نهايت تجلي شكلي از فرآيند كارورزي انسان زدايي شده و عينيت ابزارگونه است كه زندگي بشر را بي حرمت مي كند از اين لحاظ آرنت منتقد مدرنيته متأخر و جهان پس از جنگ و جامعه مصرفي تكنولوژيكي مي باشد، با چنين رويكردي به زندگي كه مبتني بر بنيادهاي انسان شناختي آرنت است او نوع سوم كنش انساني را به مثابه زندگي اصيل انساني شرح مي دهد عمل ( action ) از نظرگاه آرنت ساحت اصيلي است كه انسان در انجام كار، ارزشهاي انساني خويش را به نمايش مي گذارد. عمل در يك تفاوت آشكار با زحمت و كار قرار دارد گرچه دو كنش اولي در ارتباط با جهان قرار مي گرفت اما عمل يك كنش صرفاً انساني است و تنها در ارتباط با ديگري مطرح مي شود، گونه اي Mitwelt است «جهان – با» جهاني است كه با وجود ديگري اصالت و تحقق مي يابد به نظر مي رسد آرنت در طرح سه كنش زحمت، كار و عمل آن را با سه خرد جهان هايدگري انطباق داده است. هايدگر از سه «خرد جهان» در آثار اوليه خويش ياد كرده است يكي «Umwelt» يا زيست بوم يا محيط گرداگرد ما، ديگري Mitwelt يا «با جهان» ]جهان – با[ كه من آن را با ديگران مشترك ام و سومي Selbswelt يا خويش جهان، جهاني كه از آن خود من است ]احمدي، 1381، ص 290[ زحمت با زيست بوم انطباق دارد كنش است كه تنها در جهان پيرامون انجام مي شود كار با «خويش جهان» منطبق است و عمل با جهان – با، گرچه ارزش جهان – با كه از نظرگاه آرنت عرصه كنش اصيل است با آنچه كه مد نظر هايدگر بود متفاوت است اما با توجه به رگه هاي عميق فلسفي كه آرنت را به هايدگر منتصل مي كند شايد بتوان به چنين نتيجه گيري خطر كرد.

     عمل، يا اگر بهتر بگوييم عمل سياسي، چرا كه آشكارا با سياست پيوند دارد و بدون آن معني آرنتي اش را از دست مي دهد عمل سياسي آرنتي كنشي است كه در حوزه عمومي انجام مي شود در آگورا [ agora ] جايي كه انسانها مي توانند به اصالت عمل سياسي دست يابند عمل عالي ترين نوع فعاليت انسان است كه آدمي به وسيله آن به خويشتن هويت       مي دهد به نوشته آرنت: «ما گفتار و كردار خويشتن را وارد جهان بشري مي كنيم و ورود ما به آن به سان دومين زايش ماست. آدمي خواستار جاودانگي است. براي رسيدن بدين هدف بايد با گفتار و كردار هويت خويش را به ثبوت برساند و سياست درست همين جا پاي به صحنه مي گذارد. روح يكتاي سياست است كه به آدميزاد مي آموزد چگونه به آنچه بزرگ و تابناك است هستي بخشند …» ]فولادوند، 1377، ص 571[ اقدام، مبادرت، تهور، انقلاب، حضور در عرصه عمومي، ابتكار و تجربه، عمل آزاد را شامل مي شود عمل و جوهر تجربي از زندگي آدمي را دربر مي گيرد كه با آزادي در ارتباط است. عمل تنها فعاليتي است كه مستقيماً ميان انسانها جاري است بدون آنكه اشيا يا مواد در آن دخيل باشند ]بشيريه، ص 145[. اين گونه آرنت آشكارا در مقابل فلسفه سياسي قرن بيستم است. آرنت بر اين باور است كه آن فلسفه اي كه انسان را همچون موجودي تك مطرح مي كند توانايي درك انسان اجتماعي را از دست مي دهد و بويژه در بحث سياست ناكارآمدي و كاستي مباني نظري اش آشكار مي شود. سياست همواره متوجه انسان اجتماعي است در انديشه سياسي فرض انسان تك افتاده فقط به معناي بستن بحث است ]احمدي، ص 529[ آرنت نيز همچون ماركس رابينسون كروزئه   بازي هاي ليبراليستي را به سخره مي گيرد. در باب عمل نكته ديگري كه بسيار حائز اهميت است تعريف آرنت از آزادي است كه خود سويه ديگري از نقدي است كه آرنت بر مباني فلسفي ليبراليسم وارد مي كند.

     هانا آرنت در رساله آزادي چيست مفهوم آزادي را چنان كه در فلسفه سياسي غرب مطرح شده مبهم مي داند و دليل آن را گستره عملي دانست كه اين مفهوم در آن پرورده شده است. در اين گستره آزادي همان خواست و اراده (به معناي خواست فرد) دانسته شده است و در واقع خواست آزادي همان خواست سلطه معرفي شده است تا فيزيك غربي امكان و خواست به چنگ آوردن آنچه را كه يك فرد طلب مي كند آزادي او مي خواند مشكل اينجاست كه اين «آزادي او» يا آزادي فردي با آزادي به معنايي كلي يكي مي داند. آزادي اما نه فردي بل همگاني است (احمدي، ص 568) بحث آرنت در سنت فلسفي مطرح مي شود كه بين آزادي منفي و آزادي مثبت تفاوت قائل مي شود. از اين نظرگاه آزادي منفي آزادي از اقتدار و قدرتي برتر است اما آزادي مثبت امكان و توان مشاركت و تحقق كردن توانايي خويشتن است. 

هانا آرنت سياست و انقلاب

تمناي آزادي

از نظر آرنت آزادي راستين اين است كه فرد آزاد باشد. در ترك كردن خانه اش و حركت كردن به سوي فضايي سياسي (185 P  ، Villa ) در فقره مهمي در كتاب وضع بشري (235. P  / 1958) آرنت مي نويسد: «آزادي آشكار شدن توانايي فرد است براي اين كه كسي تازه شود و تنها به اهداف فردي و نظارت دستيابي به غايت هاي فردي نينديشد» (احمدي، ص 569) و اين آرمان جامعه اي است آزاد كه در Polis يوناني شكل مي گيرد. در چنين بستري آرنت عمل را با سياست، كثرت و آزادي پيوند مي زند و تلاش مي كند سنت يونان كلاسيك را در گريز از رنجهاي جهان آشويتس ساز مدرن و مرگ حوزه عمومي احيا كند. آرنت عناصر در هم تنيده عمل را اينگونه به تصوير مي كشد:

     شبكه اي از روابط انساني، عرصه امور بشري، فضاي زايش، با ديگري بودن در حضور ديگران، به واسطه ديگران ديدن و شنيدن، تقسيم جهان و كردار با ديگران، آغاز خود به خودي چيزهاي جديد ]پيش بيني ناپذيري[، تكثر، برابري، شباهت در نهايت تفاوت، خود آشكاري از راه قوه ناطقه، آزادانه سخن گفتن، آشكاري كس (Who) خودي كه هست، ظهوري عملي هويت فردي يگانه، تمايز و فرديت انساني، جرأت، جسارت، ارزشمندي، شأن، تحمل، ظرفيت انساني براي قدرت كه به واسطه عمل در جمع زاده مي شود، ظرفيت انساني براي آزادي كه زاده عمل است، وضع بشري متمايز، زندگي در زمين و سكنا در جهان (100 P ، Villa)

     در تعريف عمل نكته، آغاز خود به خود چيزهاي جديد، اشاره به پيش بيني ناپذيري دارد آرنت تأكيد مي كند كه عمل به عنوان آغازگري داراي خصلت پيش بيني ناپذيري است. خصلت آغازگري اين است كه وقتي چيزي جديد آغاز مي شود ديگر غايت و نتيجه آن روشن نيست عمل بر خلاف كار كه آغاز و پاياني مشخص دارد فقط آغاز دارد ولي كنترلي بر پايان آن نيست ]انصاري، ص 30[ اين بي پاياني همان بي مرزي است كه آرنت از يك نظام آگورايي انتظار دارد، در مقابل نظام هاي توتاليتر. از نظرگاه آرنت نظام هاي توتاليتر حكومت فاقد قانون و يا شخص خود كامه نيست بلكه نظام هايي است كه قوانين جز مي مطلق و لا يتغير دارد. يعني به عبارتي براي عمل سياسي حد و مرز قائل مي شود و آزادي پيش بيني ناپذيري آن را مي كشد و شايد بتوان گفت سياستي كه اين گونه باشد اصلاً سياست نيست چرا كه سياست در سامان انديشه آرنت با آزادي خلق مي شود. «آزادي عمل همزيستي مردم در سازمان سياسي است بدون آن زندگي سياسي بي معنا خواهد بود علت وجودي سياست آزادي است.» ]بشيريه، ص 132[ نكته ديگر در تعريف آرنت از عمل، كثرت است كه دو وجه متضاد برابري و تمايز را به نمايش مي گذارد. كثرت بشري شرط اصلي هم عمل و هم سخن از خصلت دوگانه. برابري و تمايز برخوردار است اگر انسان ها برابر نبودند نمي توانستند همديگر را درك كنند و آنهايي كه قبل از ديگران به دنيا مي آمدند نه طرحي براي آينده داشتند و نه مي توانستند به نيازهاي كساني كه بعد از آنها به دنيا مي آيند واقف باشند اگر انسان ها متمايز از همديگر نبودند نيازي به عمل و سخن گفتن براي فهماندن خودشان نداشتند ]انصاري، ص 31[ اين حالت دوگانه را آرنت به خوبي در اين عبارت شرح مي دهد. كثرت تضادگونه ]پارادوكسي[ هستي هاي يگانه. عصاره بحثهاي آرنت و شرح و تفصيل اين سه گونه كنش و در يك كلام حيات فعال انساني را آرنت اين گونه مي نگارد:

     زندگي بر روي زمين به انسان بخشوده شده است. وضع بشري زحمت خودزيست است وضع بشري كار معطوف به جهان است و وضع بشري عمل كثرت گونه است. (96 P، Villa)

 

انقلاب

     آرنت در جستجوي فضاي آرماني كنش انساني خويش به انقلاب روي آورد در كتاب انقلاب (On Revolution) آرنت از نظرگاهي فلسفي به تأويل انقلاب پرداخت و از اين لحاظ كار او از تئوري هاي جهان شناسانه درباره انقلاب متمايز است. البته در سنت فلسفي غرب اين كار بي سابقه نيست و به طور مثال ارسطو نيز در كتاب سياست به بحث در باب انقلاب پرداخته است اما كار آرنت داراي جلوه هاي خاصي است كه در پيوند با ديگر مفاهيم فلسفي او شناخته مي شود و خواندن منفرد كتاب «انقلاب» آرنت آن را در نظر خواننده «پريشان و نامرتبط» جلوه مي دهد. انقلاب از نظر آرنت جلوه اي از كنش «عمل» (action) و فعاليت ناب سياسي انسان محسوب مي گردد. از نظر آرنت انقلاب نمادي از حضور انسان در عرصه عمل است. انقلاب فضاي سياسي در اختيار انسانهاي مدرن قرار داده تا بار ديگر وجوهي از فعاليت سياسي را به معناي واقعي تجربه كنند ]انصاري، ص 148[ آرنت در اين راستا مابين رهايي و آزادي تفاوت قائل مي شود كه اين همان تفاوت بنيادين آزادي، منفي و آزادي مثبت در نگاه آرنت است. از نظر آرنت غايت انقلاب بايستي تأسيس آزادي باشد. آرنت در تمايز رهايي و آزادي مي نگارد:

     ناگفته پيداست كه اولاً رهايي و آزادي يكي نيستند ثانياً رهايي ممكن است شرط آزادي باشد ولي بي هيچ رو خود به خود به آن نمي انجامد ثالثاً تصور آزادي كه به طور ضمني در رهايي نهفته است مي تواند تصوري صرفاً منفي باشد و بنابراين حتي تصور رهايي مساوي با تمناي آزادي نيست. علت اين كه اين مطلب بديهي غالباً از ياد مي رود آن است كه رهايي هميشه بزرگ در نظر آمده است حال آنكه بنيادگذاري آزادي يا به كلي پوچ و بي فايده دانسته شده يا دست كم لزوم آن مسلم نبوده است. ]آرنت، 1361، ص 39[ اين تأسيس يا بنيادگذاري آزادي براي آرنت يك شعار يا مسأله فرعي نيست بلكه محوري قلمداد مي شود كه انقلاب تمام معنا و ارزش خود را از آن اخذ مي كند در نظر او انقلابها فقط در صورتي مشروعند كه به آرمان آزادي انساني كه در پهنه عمومي داستاني حاصل شده بود تقريب پيدا كنند استقرار همترازي و هم شأني ] isonomy [ ميان افراد برابر، آن هم صرفاً براي برخورداري از آزادي ]بردشا، ص 98[ و باز هم در اين جست و جوي فلسفي آرنت چشمي به يونان كلاسيك دارد و آرمانشهر خويش را در پرتوي خاطره آن سامان مي دهد آرنت      مي نويسد: آزادي به عنوان پديداري سياسي همزمان با ظهور در شهرهاي يونان پديد آمد … ]كه در آنجا[ … برابري يا isonomy  دولتشهر يونان، صفت خود را دولتشهر بودند صفت آدميان. آدمي برابري را به بركت شهروندي كسب مي كرد نه از جهت آدمزادگي ]آرنت، صص 41-39[ البته نبايد تصور شود كه انقلاب آرنت حالتي بازگشت گرايانه دارد البته چنين سوء تعبيري را آرنت پيشاپيش حدس مي زند و در توضيح مي نگارد اين كه كلمه انقلاب در اصل به «بازآوري» يا «بازگشت» دلالت مي كرد كه به عقيده ما درست عكس مفهوم آن است صرفاً يكي از شگفتيهاي معناشناسي نيست در نظر ما به موجب همه دلايل و شواهد انقلابهاي سده هاي هفدهم و هجدهم روح عصر جديد را نمايان مي كنند اما در آن زمان قصد و نيت چنين بود كه انقلابهاي مذكور بازگشت محسوب شوند ]آرنت، ص 59[ آرنت در جاي ديگر در باب همين «روح جديد» در انقلاب مي نگارد: «فقط جايي كه اين احساس نوآوري وجود داشته باشد و نوآوري نيز با مفهوم آزادي پيوند بيابد حق داريم از انقلاب صحبت كنيم» اين روح جديد و تأسيس آزادي براي آرنت آنقدر اهميت حياتي پيدا مي كند كه برخلاف حكم قبلي خودش كه: مطلب اين است كه خشونت اصلاً و في نفسه ناتوان از گفتار است اگر فلسفه سياسي درباره پديدار خشونت ساكت است و بحث را بايد به كساني واگذارد كه در فن خشونتگري دست دارند به علت همين گنگي خشونت است ]آرنت ص 20[ اما يكباره با تغيير جهتي آشكار براي وضع حمل تاريخ آبستن انقلاب، خشونت را مجاز مي شمارد و آن را توجيه مي كند و او مي نويسد: «فقط هنگامي مي توان از انقلاب سخن گفت كه دگرگوني به معناي آغازي تازه باشد و خشونت به منظور تشكيل حكومت به شكلي نو و ايجاد سازمان سياسي جديدي براي جامعه به كار رود كه در آن رهايي از ستمگري به قصد استقرار آزادي صورت پذيرد» البته آرنت خشونت را در شورش، جنگ داخلي و كودتا نيز مشاهده مي كند و تأكيد مي كند كه اگر چه «قدر مشترك همه اين پديدارها با انقلاب اين است كه جملگي با خشونت به وجود مي آيند» اما خشونت در انقلاب اصالت ندارد و تنها وسيله اي است براي «تشكيل حكومت به شكلي نو» و الا نبايد پنداشت كه خشونت في نفسه ارزشمند محسوب  مي گردد.

     آرنت در تبيين انقلاب دو انقلاب فرانسه و آمريكا را مقايسه مي كند از نظر آرنت انقلاب فرانسه منحرف شده بود چرا كه از غايت اصلي آن كه تأسيس آزادي است به سمت مسأله اجتماعي فقر كشيده شده بود بدين سان اصالت و ماهيت خود را از دست داده و تبديل به حكومت وحشت و خشونت گشته بود كه آن نه «عامل انقلاب، بلكه محصول واكنش و انحراف انقلابهاست» چرا كه مسأله اجتماعي را نبايستي با وسايل سياسي حل كرد عرصه سياست بالكل محل مناقشات اقتصادي نبايستي باشد. آرنت مي نويسد:  هيچ فكري منسوخ تر و بي فايده تر و خطرناك تر از فكر استفاده از وسايل سياسي براي رهانيدن بشر از چنگال فقر نيست تاريخ انقلاب هاي گذشته بي هيچ شبهه ثابت مي كند كه هر كوششي كه با وسايل سياسي براي حل مسائل اجتماعي انجام گرفته به حكومت وحشت انجاميده، و اخافه و ارعاب همه انقلاب ها را به كام نيستي فرستاده است» ]آرنت، صص 158 و 156[ آرنت از انقلاب فرانسه به عنوان نمونه كلاسيك انقلابي بالقوه ياد مي كرد كه با غرق شدن در جنگ عليه فقر و بدبختي از آغازي تازه خودش را محروم كرده بود زماني كه توجه از خلق فضايي تازه براي آزادي، معطوف رها كردن عده اي كثير از بدبختي جمعي شان شد، فرصت براي تدارك نهادها و كانالهاي تازه اي براي مبادله عقايد از دست رفت. انقلاب، زماني كه از بنيادگذاري آزادي روي به رهايي مردم از رنج آورد سدهاي تحمل را شكست و در عوض نيروهاي ويرانگر بدبختي و بداقبالي را رها كرد ]بردشا، ص 98[ از نظر آرنت فقر و ثروت در حيطه مسائل اقتصادي و تلاش براي معاش قرار دارد و كنش اصيل انساني نيست همانگونه كه پيشتر ذكرش رفت آرنت اين مسائل را در عرصه كنش زحمت ] labour  [ قرار مي دهد و فاقد اصالت مي داند و در آن تمايزي مابين انسان و حيوان قائل نيست فلذا انقلاباتي كه روي به مسائل اقتصادي و فقر (يا به بيان خود آرنت مسأله اجتماعي) بياورند غايت و اصالت خويش را از دست مي دهند به اين ترتيب در انقلاب فرانسه، روبسپير خود كامگي آزادي يعني ديكتاتوري به خاطر استقرار آزادي را كه خود مبدع آن بود خود در برابر حقوق سان كولوتها يعني لباس، غذا و توليد مثل رها كرد ]آرنت، ص 38[ اين پرهيز از غلبه علائق بدبختها بر «بنيادگذاري آزادي و تأسيس نهادهاي پايدار» از آن جهت است كه به خشونت اصالت مي بخشد و منجر به به حكومت وحشت و ترور مي گردد. آرنت مي نويسد: هرگاه كه دلبستگي هاي مربوط به امر سياسي غلبه كرد. يعني هرگاه نيازهاي جسم قويتر از تمناي آزادي شدند – حاصلش به احتمال قوي سلطه ارعاب و وحشت خواهد بود، يگانه راه حل براي خشونت متمردانه و پرشور و حرارت توده ها ]بردشا، ص 99[ آرنت اين توجه به مسأله اقتصادي را به ماركس نسبت مي دهد و از او انتقاد مي كند كه همواره همچون نظريه پردازان بورژوا از كار و توليد والاترين ارزشها را ساخته و به گونه اي غيرنقادانه تسليم مفاهيم كار و توليد شده است ]احمدي، 1379، ص 120[ به نظر وي گفته هاي ماركس تأثيري عظيم غيرقابل انكار در سير انقلابها گذاشت كارل ماركس انقلابها و قيامها را به عنوان «جلوه هاي سياسي نيازهاي آمر محصول فقر توده ها» تعبير كرد. پس اين انحراف و واگشتن در انقلاب فرانسه امكان تأسيس آزادي و پيدايش حوزه عمومي را از آن سلب كرده است و «هر چند كه انقلاب فرانسه تاريخ جهان را رقم زد» اما از نظر آرنت به «فاجعه انجاميده است» در قياس با انقلاب فرانسه آرنت انقلاب آمريكا را قرار مي دهد كه در «جهت بنيادگذاري آزادي و تأسيس نهادهاي پايدار متعهد ماند و خارج از حدود و قوانين مدني هيچ كاري را براي كساني كه در اين جهت اقدام مي كردند جايز نشمرد» و علت آن از نظر آرنت آن است كه «محرك انقلابيون فرانسه تيره روزي نامتناهي مردم بود و همچنين ترحم بيكراني كه از مشاهده اين تيره روزي سرچشمه   مي گرفت، اما اين مسأله در انقلاب آمريكا غايب بود و دلبستگي هاي مردم به انقلاب ناشي از نيازهاي اقتصادي و طلب نان نبود. آرنت فكر مي كرد كه «موفقيت انقلاب آمريكا را مي توان نتيجه وفور نعمت در دنياي جديد دانست كه به آمريكائيها امكان مي داد تا حد زيادي از بار فقر رها باشند آمريكائيها از فقر و بدبختي كه در پايه انقلاب فرانسه چنان شاخص و چشمگير بود در رنج و عذاب نبودند» آنچه آنها را به پيش مي راند نياز نبود و فقر و بدبختي بر انقلاب سايه افكن نبود به همين دليل آرنت مي گفت دلبستگي هاي آنان بيشتر سياسي بود و نه اجتماعي ]بردشا، ص 99[ البته مسأله اجتماعي گريبان گير تمامي انقلابها مي باشد و اين تنها مختص انقلاب فرانسه به شمار نمي رود همانگونه كه خود آرنت تأكيد مي كند: مسأله اجتماعي، يعني مشكل هولناك فقر توده ها كه حادترين و از نظر سياسي چاره ناپذيرترين مسأله در هر انقلاب ديگر به شمار مي رفت در انقلاب آمريكا تقريباً هيچ تأثيري نداشت. بدين سان و اگر دو واگشت انقلاب فرانسه و هر انقلابي ديگر آنجا بود كه: حقوق بشر به حقوق سان كولوت ها مبدل شد.

     پس به طور كلي انقلاب از نظر آرنت كنش جمعي است كه در راستاي ايجاد حوزه عمومي باشد و در آن كثرت و آزادي مدنظر باشد و نه آنكه با استفاده از ارعاب و خشونت به دنبال حل مسائل اقتصاد و فقر توده ها حكومت ترور بر پا كند. انقلابي كه به دنبال تأسيس آزادي باشد در راستاي همان مفهوم عمل ( action ) انجام مي گردد كه با تأسيس يك نظام آگورايي امكان كنش سياسي اصيل را كه همانا گفت و گو و تفاهم است فراهم مي كند. آرنت تبلور اينگونه انقلاب را در انقلاب آمريكايي ديد؛ و ديگر انقلابي كه به دنبال حل مسأله اجتماعي فقر توده هاست و نه تنها به پيرايش حوزه عمومي و عرصه گفت و گو كمكي     نمي كند بلكه بيشترين صدمه را نيز به آن مي زند و با برپايي «ديكتاتوريهاي انقلابي» جايي براي «استقرار قانون اساسي» و «بنيادگذاري آزادي» باقي نمي گذارد.

 

محمد رضا مرادي طادي

  مأخذ

1-     / Villa, Dana, (2000), HANNAH A RENT, Cambrige up, Londan

     2. آرنت، هانا، انقلاب، ترجمه فولادوند، تهران (1361)

     3. انصاري، منصور، هانا آرنت و نقد فلسفه سياسي، تهران (1379)

     4. احمدي، بابك، هايدگر و تاريخ هستي، تهران (1381)

     5. ماركس و سياست مدرن، تهران (1379)

     6. بردشا، لي، هانا آرنت، ترجمه ديهيمي، تهران (1380)

     7. بشيريه، حسين، انديشه هاي سياسي قرن بيستم، تهران (1376)

     8. فولادوند، عزت الله، خرد در سياست، تهران، (1377)


تصاویر جالب از ولادیمیر پوتین
 

تصاویر جالب از ولادیمیر پوتین

 

ولادیمیر پوتین رئیس جمهور جدید روسیه در این سالها بیش از هرچیزی به عنوان سوژه اصلی رسانه ها و دوریبن هاست. اشک های او پس از انتخاب شدندش در میان هوادارانش، توانمندی های مختلفش در جودو، شنا و آمادگی بدنی اش، مهارت های مختلفی که در زمان حضورش در کا گ ب از او یک نیروی کارکشته ساخته بود این روزها او را که البته خودش هم از رسانه ای شدن بدش نمی اید را به سوژه دوست داشتنی عکاسان خبری تبدیل کرده است.

 
 

 
 







 
 
 




آشنایی با فرستاده امریکا برای مذاکره با ایران+تصاویر
 

آشنایی با فرستاده امریکا برای مذاکره با ایران+تصاویر


نیمه آذر نود تاسیس سفارت مجازی امریکا برای خدمات دهی به ایرانیان بهانه ای بود که چهره دیپلملت کهنه‌کار امریکایی در امور ایران آفتابی شود.
به گزارش خبرآنلاین، «وندی شرمن» 15 آذر 90 هنگام افتتاح و آغاز به کار این سفارتخانه مجازی گفت:«ما می خواهیم به صورت مستقیم با مردم ایران ارتباط برقرار کنیم. ما می خواهیم همه مردم ایران به ویژه جمعیت بزرگ جوانان درداخل ایران بدانند که ایالات متحده به مردم ایران و تمدن آنها عمیقا احترام می گذارد.»
وندی شرمن که به عنوان سومین مقام ارشد در وزارت خارجه ایالات متحده امریکا شناخته می شود گرداننده مراسم رونمایی سایت سفارت مجازی امریکا بود.
وندی شرمن، معاون سیاسی وزارت خارجه آمریکا در ماموریتی جدید نمایندگی این کشور را در مذاکرات هستهای با ایران برعهده خواهد داشت. او در چند ماه اخیر سفرهای متعددی برای توجیه سیاست های ضد ایرانی امریکا و همراه کردن کشورهای حوزه خلیج فارس در تحریم های ضد ایرانی داشته است.
وندی شرمن دو هفته پیش که به هندوستان سفر کرده بود با خبری داغ به صدر اخبار جهان صعود کرد.
او با اعلام جایزه ای 10 میلیون دلار برای دستگیری «حافظ سعید» که وی را بنیانگذار گروه موسوم به «لشگر طیبه» پاکستان معرفی کرده، مبلغ 10 میلیون دلار به عنوان جایزه دستگیری او تعیین کرد.
شرمن بدلیل فعالیت هایی که منجر به توافق هسته ای آمریکا به کره شمالی در سال 1997 در زمان ریاست جمهوری کلینتون شد به «درب باز کن» در وزارت امور خارجه امریکا معروف است.
معاون سیاسی وزیر امور خارجه امریکا در زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون رئیس مذاکرات هسته ای با کره شمالی بوده است. که به همراه مادلین آلبرایت وزیر خارجه وقت امریکا ریاست مذاکره کننده هسته ای امریکا را بر عهده داشته که منجر به توافق هسته ای کره شمالی و امریکا شد . این توافق نامه تا چندین سال برجا بود و طرفین به مفاد آن تعهداتی داشتند.
حالا او قرار است پس از فاصله 15 ماهه ای که میان مذاکرات ایران و 5+1 ایجاد شده به عنوان نماینده ایالات متحده امریکا دومین زن هیات مقابل ایران باشد.
در مذاکرات روز شنبه استانبول کاترین اشتون کمیسر سیاست خارجی اتحادیه اروپا تنها نیست و شرمن نیز در کنار او خواهد بود.



















کوفی عنان کیست؟


کوفی عنان کیست؟ این مقام ارشد بین‌المللی واقعا نماینده چه کسانی است؟ چه کسانی وی را به بالاترین مناصب رساندند؟ گرایشات سیاسی وی چه بودند و تعهدات کنونی وی چه چیزهای هستند؟ برای رازگشایی از این سؤالات با گزارش ویژه مشرق همراه شوید...
به گزارش مشرق، گرچه کوفی عنان از نظر مدیریتی دوران موفقی را در سازمان ملل پشت سر گذارد اما به علت گرایشات سیاسی در فعالیت‌های خود به شدت تحت انتقاد قرار داشت. وی به عنوان دبیر کل سازمان ملل سعی نمود تا این نهاد راهمراستا با جهان تک قطبی و جهانی‌سازی هژمونی آمریکا درآورد. وی بنیان‌های ایدئولوژیکی سازمان ملل را زیر سؤال برده و توانایی آن برای جلوگیری از مناقشات را تضعیف نمود. با این وجود، وی هم‌اکنون مسؤول حل و فصل بحران سوریه شده است.

 


کوفی عنان، دبیر کل سابق در کنار بوش رئیس‌جمهور سابق

کوفی عنان دبیر کل سابق سازمان ملل و برنده جایزه صلح نوبل توسط بان کی مون و نبیل العربی به عنوان فرستاده ویژه مشترک برای مذاکره در مورد یک راه‌حل صلح‌آمیز برای بحران سوریه معرفی گشته است. با توجه به سوابق و همچنین تصویر درخشانی که از وی ترسیم شده است همه از این انتصاب استقبال نمودند.

این مقام ارشد بین‌المللی واقعا نماینده چه کسانی است؟ چه کسانی وی را به بالاترین مناصب رساندند؟ گرایشات سیاسی وی چه بودند و تعهدات کنونی وی چه چیزهای هستند؟ این سؤالات با سکوتی احتیاط‌آمیز رویارو می‌شوند گویی که عملکرد سابق وی فی‌الذاته تضمین کننده بی‌طرفی وی است!

 

انتخاب و پرورش کوفی عنان توسط بنیاد فورد و سازمان سیا

کوفی عنان و خواهر دوقلوی وی افوا عطا در 8 آوریل 1938 در یک خانواده آریستوکرات در مستعمره انگلیسی ساحل طلایی (Gold Coast) به دنیا آمدند. هنری رجینالدو، پدر وی رئیس قبیله فانته (Fante) و همچنین فرمانده استان آسانته (Asante) بود.[1] اگرچه وی با حکومت بریتانیا مخالفت می‌کرد اما یکی از خادمین وفادار تاج و تخت انگلستان بود. وی در کنار دیگر افراد برجسته در اولین جنبش استعمار زدایی شرکت نمود اما با دیدی تردیدآمیز و نگران به شور و شوق انقلابی قوام نکرومه می‌نگریست.

 


تصویری از دوران جوانی کوفی عنان

در هر حال، تلاش‌های نکرومه باعث شد که کشور در سال 1957 با نام غنا از انگلستان استقلال یابد. در آن زمان کوفی عنان 19 ساله بود. وی اگرچه نقشی در انقلاب نداشت اما به عنوان معاون "مجمع ملی دانشجویان" منصوب شد. در آن زمان بود که وی توسط یکی از شکارچیان ارشد بنیاد فورد شناسایی شده و برای برنامه‌ای با عنوان "رهبران جوان" معرفی گشت. بدین ترتیب از وی دعوت شد تا یک ترم را در دانشگاه هاروارد بگذارند. بنیاد فورد پس از مشاهده علاقه وی به آمریکا تصمیم گرفت که حمایت مالی از تمام دوران تحصیلی وی را بر عهده بگیرد. بدین ترتیب وی ابتدا در کالج مک‌آلستر (Macalester College) در مینه‌سوتا به تحصیل اقتصاد پرداخت و سپس تحصیلات عالی خود را در رشته روابط بین‌الملل در "مؤسسه تحصیلات عالی مطالعات بین‌المللی ژنو" به پایان رساند. پس از جنگ جهانی دوم، بنیاد فورد که توسط صنعتکار مشهور هنری فورد تأسیس شده بود تبدیل به یکی از ابزارهای غیررسمی سیاست خارجی آمریکا شده و رونمایی موجه برای فعالیت‌های سازمان سیا پدید آورد.[2]

 


تصویری از ساختمانن مجلل بنیاد فورد، مؤسسه‌ای که کوفی عنان جوان توسط آن کشف گردید

دوران تحصیلات کوفی عنان در خارج (1961-1959) مصادف با سخت‌ترین سال‌های جنبش حقوق مدنی سیاه‌پوستان آمریکایی بود (یعنی آغاز مبارزات بیرمنگهام مارتین لوتر کینگ). در نظر وی این حرکت نیز به مانند جنبش استعمارزدایی غنا بود اما بار دیگر از شرکت در آن اجتناب ورزید.[3]

مرشدین آمریکایی وی که تحت تأثیر دستاوردهای آکادمیک و رفتارهای احتیاط‌آمیز سیاسی عنان قرار گرفته بودند درب‌های سازمان بهداشت جهانی را به روی وی گشودند و بدین ترتیب اولین شغل رسمی وی آغاز گشت. وی پس از سه سال فعالیت در این سازمان به عنوان کمیسر اقتصادی آفریقا در آدیس‌آبابا منصوب شد. با این وجود، وی به علت عدم برخورداری از شایستگی‌های کافی برای فعالیت در سازمان ملل به آمریکا بازگشت تا مطالعات خود را در رشته مدیریت در "مؤسسه تکنولوژی ماساچوست" (MIT) ادامه دهد (1972-1971). وی سپس تلاش نمود تا به عنوان مدیر توسعه توریسم به کشور بازگردد اما به علت مشکلاتی که با حکومت نظامی غنا داشت در سال 1976 به سازمان ملل بازگشت.

 


یک زندگی کاری موفقیت‌آمیز علی‌رغم شکست‌هایی فاجعه‌بار

وی در سازمان ملل عهده‌دار مناصب مختلفی شد که از آن جمله می‌توان به فعالیت در UNEF II (نیروی اضطراری حافظ صلح برای نظارت بر فرآیند آتش‌بس بین مصر و اسرائیل پس از جنگ اکتبر 1973) اشاره نمود. وی سپس مدیر پرسنل در دفتر کمیسریای عالی پناهندگان سازمان ملل شد.

وی در این زمان بود که با نانی لاگرگرن مستر (Nane Lagergren Master) همسر دوم خود آشنا شده و ازدواج نمود. نانی، یک وکیل سوئدی، و از اقوام رائول والنبرگ (Raoul Wallenberg)، فرستاده ویژه سوئد به بوداپست در دوران جنگ جهانی دوم بود. والنبرگ دارای روابط ویژه‌ای با یهودیان بوده و همچنین از اعضای OSS (سازمان سلف سیا) بود. ازدواج موفق کوفی عنان درب‌هایی را به روی وی باز نمودند که وی به تنهایی قادر به عبور از آنها نبود بالاخص درب سازمان‌های یهودی.

 


ازدواج با نانی، وکیل سوئدی، راه صعود در نردبان روابط بین‌الملل را برای عنان هموار نمود

خاویر پرز دکوئیار، دبیر کل وقت سازمان ملل وی را به عنوان دستیار دبیر کل و مسؤول مدیریت و منابع انسانی و ایمنی و امنیت کارکنان (90-1987) منصوب نمود. با الحاق کویت به عراق، 900 کارمند سازمان ملل در این کشور باقی ماندند. کوفی عنان توانست طی مذاکره با رژیم صدام حسین این افراد را رهایی بخشد و بدین ترتیب وجهه بسیار خوبی در سازمان یافت. وی سپس به عنوان مسؤول بودجه (92-1990) و عملیات‌های صلح‌بانی در زمان پطروس پطروس غالی (96-1993) فعالیت کرده و مدت کوتاهی نیز فرستاده ویژه سازمان به یوگوسلاوی بود.

به گفته ژنرال رومئو دلایر (Romeo Dallaire)، فرمانده کانادایی نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در روآندا، کوفی عنان به درخواست‌های مکرر وی پاسخ نداده و مسؤول اصلی انفعال سازمان ملل در قبال نسل‌کشی 800/000 نفر از ساکنین این کشور است.[4]

سناریوی مشابهی نیز در بوسنی و زمانی که 400 تن از حافظین صلح توسط صرب‌ها گروگان گرفته شدند رخ داد. کوفی عنان درخواست‌های مکرر ژنرال برنارد خاویر (Bernard Janvier) را نادیده گرفته و اجازه داد تا کشتاری قابل پیشگیری به وقوع بپیوندد.

 



                                         ژنرال برنارد خاویر

                                        ژنرال رومئو دلایر
ژنرال‌هایی که شاهد قصور کوفی عنان در نجات جان افراد بی‌گناه بودند

در اواخر سال 1996، آمریکا انتخاب مجدد پطروس پطروس غالی را وتو نموده و توانست کاندیدای مورد نظر خود یعنی یک مقام ارشد از داخل خود سازمان را به سمت دبیر کلی برگزیند. این فرد کسی نبود جز کوفی عنان. شکست‌های وی در روآندا و بوسنی به جای تخریب عنان، تبدیل به نقاط قوت شدند زیرا وی به صورت داوطلبانه به آنها اعتراف نمود و قول داد که با اصلاح سیستم سازمان ملل از وقوع مجدد آنها جلوگیری نماید. بدین ترتیب وی در ژانویه 1997 به عنوان دبیر کل سازمان ملل برگزیده شد.

 


دبیر کل سازمان ملل متحد

کوفی عنان بلافاصله پس از انتصاب به عنوان دبیر کل سازمان ملل یک سمینار دو روزه را برای 15 نفر از نمایندگان کشورها در سازمان ملل پشت درهای بسته برگذار نمود. میزبانی این نشست محرمانه را بنیاد برادران راکفلر (Rockefeller Brothers Fund) در "مرکز کنفرانس پوکانتیکو" (Pocantico Conference Center) بر عهده داشت. وی در این نشست، خارج از چارچوب رسمی سازمان ملل، اصلاحات مورد نظر خود را با نمایندگان کشورهایی که می‌دانست می‌تواند بر حمایت آنها حساب کند، مطرح نمود.


ساختمان مرکز کنفرانس پوکانتیکو

 


"پیمان جهانی" مداخله‌گری در امور کشورها در پوشش سازمان ملل

مهمترین نوآوری کوفی عنان برنامه‌ای با عنوان "پیمان جهانی" (Global Compact) بود که عبارت بود از بسیج جامعه مدنی برای جهانی بهتر. بر اساس این برنامه، صاحبان سرمایه، اتحادیه‌ها و سازمان‌های غیردولتی گرد هم می‌آمدند تا در مورد حقوق بشر، استانداردهای کارگری و محیط زیست به بحث بپردازند.[5]

این برنامه در عمل تلاشی بود برای تضعیف قدرت دولت‌های ملی و افزایش توان شرکت‌های چند ملیتی و سازمان‌هایی که تنها دارای ظاهری "غیر دولتی" بوده اما تحت حمایت مالی مخفیانه قدرت‌های بزرگ قرار دارند. کوفی عنان با تقویت لابی‌گر‌ها به عنوان شرکای سازمان ملل، روح منشور سانفرانسیسکو را دفن کرد. هدف این سازمان جلوگیری از جنگ نه از طریق رسمیت یافتن حقوق برابر ملت‌های کوچک و بزرگ بلکه از طریق حمایت از همگرایی بین منافع خصوصی است. "پیمان جهانی" انحرافی است از منطق پذیرفته شده جهانی مبنی بر عام‌المنفعه بودن قوانین بین‌المللی، به سوی منطق انگلوساکسون که در آن منفعت عامه خیالی بیش نیست و مدیریت خوب نیز عبارت است از تجمیع بین بیشترین تعداد منافع ویژه.


شبکه‌های محلی برنامه "پیمان جهانی"


 

شبکه‌های در حال ظهور

     شبکه‌های محلی ایجاد شده

دو دوره کوفی عنان (2006-1997) بازتاب واقعیت یافتن یک عصر تاریخی است که در آن جهانی تک قطبی و مطیع جهانی‌سازی هژمونی آمریکا به بهای از دست رفتن اقتدار دولت ملت‌ها و افرادی که نمایندگی آنها را بر عهده دارند، شکل می‌گیرند. این برنامه نیز به مانند برنامه‌های خیریه آمریکایی قصد دارد حس خوبی از خود ساطع نماید در حالیکه صاحبان آن در حال تحمیل بی‌عدالتی ساختاری هستند.

استراتژی برنامه "پیمان جهانی" به مانند "بنیاد وقف ملی دموکراسی" است که برخلاف عنوانی که دارد سعی می‌کند با دستکاری در فرآیند دموکراسی مقاصد سازمان سیا را به پیش برد.[6] ذینفعان جهانی‌سازی در پیمان جهانی مشارکت می‌جویند تا موقعیت دولت-ملت‌ها را تضعیف نمایند. امروزه دیگر صلح هدف اولیه سازمان ملل نیست زیرا جهان تک قطبی پلیس خود را دارد یعنی آمریکا. بدین ترتیب سازمان نیز می‌تواند تمام انواع اعتراضات را در خود جذب نماید تا بی‌نظمی جهانی را به اثبات رسانده و توسعه تجاوزطلبانه و جهانی هژمونی آمریکا را توجیه نماید.

 

دکترین عنان

کوفی عنان طی سخنان خود در 20 سپتامبر 1999 در مجمع عمومی با اشاره به تجربیات خود در روآندا و بوسنی اعلام داشت که کشورها در انجام وظیفه خود برای دفاع از مردم موفق نبوده‌اند. وی متعاقبا چنین نتیجه‌گیری کرد که حامیت دولت‌ها، اصل اساسی منشور سازمان ملل، مانعی در برابر حفاظت از حقوق بشر است. دکترین عنان توجیهی برای مداخله‌گری دولت‌ها بزرگ است که به وضوح در عملیات‌های سال 2011 در لیبی متبلور شد[7] و راه را برای مداخله در امور سوریه نیز باز نموده است.

 


عنان در سخنرانی مجمع عمومی سازمان ملل (1999) پرده از دکترین خود برداشت

 

برنامه نفت در برابر غذا

در دوران کوفی عنان و بین سال‌های 1996 تا 2003 برنامه نفت در برابر غذا به پیشنهاد وی در مورد عراق اجراء شد. هدف از این برنامه تضمین این امر بود که عایدات نفت تنها صرف نیازهای مردم عراق می‌شوند نه ماجراجویی‌های نظامی صدام. با این وجود تحت تحریم‌های بین‌المللی و نظارت مستقیم کوفی عنان این برنامه تبدیل به ابزاری برای آمریکا و انگلستان شد و آنها تا زمان حمله به عراق از این کشور اخاذی نمودند.[8] مردم عراق سالیان متمادی دچار سوءتغذیه بوده و از نبود دارو رنج می‌بردند. چندین نفر از مقامات مرتبط با این برنامه آن را یک "جنایت جنگی" توصیف نموده و حتی از سمت‌های خود استعفاء دادند. در میان این افراد، هانس فون اسپانک (Hans von Sponeck) دستیار دبیرکل و دنیس هالیدی (Denis Halliday) این برنامه را عامل نسل‌کشی 1/5 میلیون عراقی شامل حداقل 500/000 کودک معرفی نمودند.[9]

 

 


هانس فون اسپانک و دنیس هالیدی، دو تن از مقامات ارشد سازمان ملل که در اعتراض به انحراف برنامه نفت در برابر غذا استعفا کردند

 


بازگشت به خانه اول

پس از گذشت ده سال به عنوان دبیر کل سازمان ملل، کوفی عنان فعالیت‌های خود را در بنیادهای کم و بیش خصوصی ادامه می‌دهد.

در دسامبر 2007، انتخابات کنیا به صحنه مناقشات داخلی تبدیل شد. موای کیباکی (Mwai Kibaki) در انتخابات ریاست جمهوری رایلا اودینگا (Raila Odinga) نامزد تحت حمایت واشنگتن را شکست داد. گفته می‌شود که اودینگا دارای نسب فامیلی با اوباما، سناتور وقت، است. سناتور مک‌کین نتایج انتخاباتی را به چالش کشیده و دعوت به انقلاب پیامکی نمود. طی چند روز 1/000 نفر کشته و 300/000 آواره شدند. مادلین آلبرایت پیشنهاد داد که "مرکز صلح و حقوق بشر اسلو" میانجیگری نماید. مؤسسه دو نماینده اعزام داشت: مایونی بوندیک، نخست‌وزی سابق نروژو کوفی عنان یعنی دو عضو هیأت مدیره مرکز اسلو.

 


کیباکی، رئیس‌جمهور منتخب کنیا، که با میانجیگری عنان تسلیم خواسته‌های آمریکا شد

در پی این "میانجیگری" رئیس‌جمهور منتخب تسلیم خواسته‌های آمریکا شد. وی با اجرای اصلاحاتی در قانون اساسی از بخشی از قدرت خود به نفع نخست‌وزیر چشم پوشید و اودینگا را نیز به عنوان نخست‌وزیر معرفی کرد.[10] کوفی عنان به عنوان یک آفریقایی پیر عاقل، این تغییر رژیم را که توسط آمریکا تحمیل شده بود مشروعیت بخشید.

کوفی عنان هم‌‌اکنون دو مسؤولیت کلیدی بر عهده دارد. اول، وی عهده‌دار ریاست "پانل پیشرفت آفریقا" است. این سازمان توسط تونی بلیر و پس از برگزاری نشست گروه هشت در گلنیگلز (Gleeneagles) با هدف تضمین پوشش رسانه‌ای وزارت توسعه بین‌المللی انگلستان تأسیس گشت. این سازمان فعالیت ناچیزی در راستای بهبود وضعیت آفریقا از خود نشان داده است. وی همچنین ریاست "اتحاد برای انقلاب سبز در آفریقا" را نیز بر عهده دارد. هدف این سازمان حل مشکلات غذایی قاره سیاه از طریق بیوتکنولوژی است. در حقیقت این سازمان یک نهاد لابی‌گری است که توسط بیل گیتس و بنیاد راکفلر تأسیس گشته تا محصولات اصلاح شده ژنتیکی تولید شده توسط مونسانتو (Monsanto)، دوپونت (DuPont)، داو (Dow)، سیسنگنتا (Syngenta) و دیگر شرکت‌ها را توزیع نماید. بسیاری از کارشناسان مستقل معتقدند که استفاده از محصولات اصلاح شده ژنتیکی که قابل تولید مجدد نیستند علاوه بر مسائل زیست‌محیطی باعث می‌شود کشاورزان همیشه وابسته به تأمین کننده خود بوده و نوع جدیدی از استثمار انسانی شکل گیرد.

کوفی عنان در سوریه

با این اوصاف، این مقام رده بالای بین‌المللی چرا به سوریه آمده است؟ انتصاب وی در وهله اول نشان می‌دهد که بان کی‌‌مون، دبیر کل کنونی سازمان ملل متحد که وجهه‌اش به علت تسلیم در برابر آمریکا و چندین رسوایی‌ها[11] تخریب شده، شایسته این کار نبود در حالیکه کوفی عنان علی‌رغم سوابقی که دارد هنوز دارای چهره مثبتی است.


پذیرش دوفاکتوی انتصاب عنان از جانب اعضای شورای امنیت و اتحادیه عرب، بدین دلیل است که انتظارات متضاد را برآورده می‌سازد. از نظر برخی، فرستاده ویژه مشترک برای ایجاد صلح اعزام نشده بلکه وی قرار است تنها زینت‌بخش صلحی باشد که قبلا قدرت‌های بزرگ در مورد آن به توافق رسیده‌اند. برخی دیگر انتظار دارند که وی تجربه کنیا را تکرار کرده و بدون خونریزی بیشتر رژیم این کشور را تغییر دهد.

 


دیدار اسد و عنان در سوریه – آیا وی اسد را نیز فریفت؟

طی چند هفته گذشته، فعالیت‌های کوفی عنان حول ارائه نقشه خودش متمرکز بوده است. این نقشه نسخه اصلاح شده پیشنهادی است که توسط سرگئی ایوانف، وزیر امور خارجه روسیه، ارائه شد. وی پیشنهاد مذکور را اصلاح نموده تا آن را برای آمریکا و متحدینش نیز دلپذیر سازد. علاوه بر این، عنان با اعلام این مطلب که بشار اسد را قانع ساخته تا فاروق الاسد، معاون خود را مأمور مذاکره با مخالفین نماید، برنامه‌ای دیگر را نیز پیاده نمود. این امر به منزله امتیازی از جانب سوریه به شورای همکاری خلیج فارس است.

در حقیقت، اسد به مدت یک سال ریاست این مذاکرات را بر عهده داشت اما عربستان و قطر خواسته کاملا متفاوتی داشتند: اسد چون یک علوی است کنار رود و قدرت به معاون سنی رئیس‌جمهوری تفویض گردد. بنابراین به نظر می‌رسد که این فرستاده ویژه مشترک در حال مهندسی مسیری برای ادامه کار دولت‌هایی است که به سوریه حمله کرده و افسانه یک انقلاب دموکراتیک آغشته به خون را طرح ریخته‌اند.

 

، که در دمشق از دیدار با اسد راضی بود اما پس از بازگشت به ژنو اظهار ناامیدی نمود، هیچ گونه سؤالی را در مورد نیات واقعی وی برنیانگیخته است.

 


منابع و مآخذ:

[1] "Kofi Annan – The Man To Save The World?", Saga Magazine, November 2002. http://www.williamshawcross.com/index.php?page=annan

[2] "Ford Foundation, a philanthropic facade for the CIA,” Voltaire Network, 5 April 2004, and "Pourquoi la Fondation Ford subventionne la contestation," by Paul Labarique, Réseau Voltaire, 19 April 2004. http://www.voltairenet.org/a30039

[3] Who is Kofi Annan? The United Nations "Peacekeeper" Handpicked by the CIA, Thierry Meyssan, March 31, 2012. http://www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=30057

[4] Shake Hands with the Devil : The Failure of Humanity in Rwanda, by Roméo Dallaire, Arrow Books Ltd, 2004

[5] http://www.unglobalcompact.org/aboutthegc/thetenprinciples/index.html

http://www.voltairenet.org/a166549 [6]

[7] "


زندگینامه : کاندولیزا رایس

زندگینامه : کاندولیزا رایس


 


 


 

 

Condoleezza Rice BIOGRAPHY
Secretary of State, Term of Appointment: 01/26/2005 to present

Dr. Condoleezza Rice became Secretary of State on January 26, 2005. Prior to this, she was the Assistant to the President for National Security Affairs, commonly referred to as the National Security Advisor, since January 2001.

In June 1999, she completed a 6-year tenure as Stanford University 's Provost, during which she was the institution's chief budget and academic officer. As Provost she was responsible for a $1.5 billion annual budget and the academic program involving 1,400 faculty members and 14,000 students.

As professor of political science, Dr. Rice has been on the Stanford faculty since 1981 and has won two of the highest teaching honors -- the 1984 Walter J. Gores Award for Excellence in Teaching and the 1993 School of Humanities and Sciences Dean's Award for Distinguished Teaching.

At Stanford, she has been a member of the Center for International Security and Arms Control, a Senior Fellow of the Institute for International Studies, and a Fellow (by courtesy) of the Hoover Institution. Her books include Germany Unified and Europe Transformed (1995) with Philip Zelikow, The Gorbachev Era (1986) with Alexander Dallin, and Uncertain Allegiance: The Soviet Union and the Czechoslovak Army (1984). She also has written numerous articles on Soviet and East European foreign and defense policy, and has addressed audiences in settings ranging from the U.S. Ambassador's Residence in Moscow to the Commonwealth Club to the 1992 and 2000 Republican National Conventions.

From 1989 through March 1991, the period of German reunification and the final days of the Soviet Union, she served in the Bush Administration as Director, and then Senior Director, of Soviet and East European Affairs in the National Security Council, and a Special Assistant to the President for National Security Affairs. In 1986, while an international affairs fellow of the Council on Foreign Relations, she served as Special Assistant to the Director of the Joint Chiefs of Staff. In 1997, she served on the Federal Advisory Committee on Gender -- Integrated Training in the Military.

She was a member of the boards of directors for the Chevron Corporation, the Charles Schwab Corporation, the William and Flora Hewlett Foundation, the University of Notre Dame, the International Advisory Council of J.P. Morgan and the San Francisco Symphony Board of Governors. She was a Founding Board member of the Center for a New Generation, an educational support fund for schools in East Palo Alto and East Menlo Park, California and was Vice President of the Boys and Girls Club of the Peninsula. In addition, her past board service has encompassed such organizations as Transamerica Corporation, Hewlett Packard, the Carnegie Corporation, Carnegie Endowment for International Peace, The Rand Corporation, the National Council for Soviet and East European Studies, the Mid-Peninsula Urban Coalition and KQED, public broadcasting for San Francisco.

Born November 14, 1954, in Birmingham, Alabama, she earned her bachelor's degree in political science, cum laude and Phi Beta Kappa, from the University of Denver in 1974; her master's from the University of Notre Dame in 1975; and her Ph.D. from the Graduate School of International Studies at the University of Denver in 1981. She is a Fellow of the American Academy of Arts and Sciences and has been awarded honorary doctorates from Morehouse College in 1991, the University of Alabama in 1994, the University of Notre Dame in 1995, the National Defense University in 2002, the Mississippi College School of Law in 2003, the University of Louisville and Michigan State University in 2004, and Boston College in 2006. She resides in Washington, DC .

 

زندگی نامه کاندولیزا رایس وزیر امور خاجه سابق ایالات متحده آمریکا

دوره وزات از 26 ژانویه 2005 تا اول ژانویه ۲۰۰۹

دکترکاندولیزا رایس در26 ژانویه2005 به وزارت خارجه آمریکا منصوب شد قبل از آن نیز معاون رئیس جمهور در امور امنیت ملی و همچنین مشاور امنیتی رئیس جمهور از تاریخ ژانویه2001 بود در ژوئن 1999بعد از 6سال تصدی ریاست دانشگاه استنفوردکه مسئولیت سنگین بودجه و آموزش آکادمیک را نیز بر عهده داشت در زمان ریاست ایشان او با 5/1 میلیارد دلاربودجه سالیانه و برنامه آکادمیک پیچیده برای1400عضوهیت علمی و 14000دانشجو از موارد مدیریتی ایشان بود.

دکتر رایس استاد علوم سیاسی عضو هیت علمی دانشگاه استنفورد از سال 1981 دارنده دو عنوان عالی آموزشی را یکی  در سال 1984 جایزه والترجی گورسWalter J. Gores) (برای برتری آموزشی در سال 1993 دومین جایزه از روسای دانشگاه انسان و علوم برای برای آموزش طراز اول است.

در استفورد او عضو مرکز امنیت بین الملل و کنترل تسلیحاتی و همچنین عضو ارشد موسسه مطالعاتی درامور بین الملل و عضو افتخاری بنیاد هاور(رئیس جمهور دهه ی بیست میلادی آمریکا)بود.

کتابهای او شامل بود: اتحاد آلمان و دگرگونی اروپا در سال 1995 که با فیلیپ زلیکو (Philip zelikow) کتاب دیگری به نام نقطه عطف گورباچف در سال 1986 با الکساندر دالیان ((Alexander Dallin وکتاب پیمان مبهم : ارتش اتحاد جماهیر شوروی و چکسلواکی در سال 1984 همچنین مقالات زیادی در مورد سیاست خارجی و دفاعی شوروی و اروپای شرقی به نگارش در آورده است او بین سالهای 1992 تا 2000 سخنرانی های دامنه داری را در جاهای مختلف از جمله محل اقامت سفیر آمریکا در مسکو و در باشگاه کشور های مشترک منافع و گردهمایی های ملی جمهوری خواهان انجام داده است.

از سال 1989 تا مارس 1991یعنی از اتحاد دو آلمان تا فروپاشی شوروی در دولت بوش پدر یکی از مقالات ارشددر امور شوروی و اروپای شرقی شورای امنیت ملی بود .در 1986 عضو بخش امور بین الملل شورای روابط خارجی و معاون ویژه رئیس ستاد مشترک فرماندهی را بر عهده داشت.

در سال 1997 در کمیته مشورتی فدرال جنسیتی که یکسان سازی آموزش نظامی رابر عهده شرکت داشت. خانم رایس  عضو انجمن های مختلف است مانند سرپرست موسسه نشان ودرجه عضو موسسه شارل شواب و عضو بنیاد ویلیام و فلورا هیولت همچنین عضوشورای مشورتی بین الملل جی پی مورگان و عضو دانشگاه روتردام وعضو شورای مدیریت هماهنگی سانفراسیسکواست. دکتر رایس مشاوراعضای موسسه مرکز ابداعات نو وحامی مالی مر کز آموزشی پالو آلتو شرقی و منلو پارک شرقی کالیفرنیا است. او همچنین معاون رئیس جمهور در باشگاه دختران و پسران پنینسولا(Peninsula) را بر عهده دارد.

دکتر رایس قبل از این هم مشاور چندین موسسه و سازمان منجمله موسسه ترانس آمریکا، موسسه هیولت پاکارد و موسسه کارنیج و مو فوقات کارنیج در امور صلح بین الملل و موسسه رند و شورای ملی مطالعاتی شوروی واروپای شرقی همچنین  دراتحادیه مدنی مید پنینسولا و در KQEDو در هیت انتخاباتی عمومی سان فرانسیسکو بوده است.

دکتر رایس 14 نوامبر 1954 در بیر منگام در ایالت آلاباما متولد شد . او درجه لیسانس در رشته علوم سیاسی از دانشگاه دنور در سال 1974 فوق لیسانس خود را در سال 1975 در دانشگاه نوتردام و بالاخره Ph.Dاز دانشکده مطالعاتی بین المللی دانشگاه دنور در سال 1981 اخذ نمودند همکنون عضو آکادمی هنر وعلوم است دکتر رایس دارای دکترای افتخاری از کالح مور هانس در سال 1991 و در سال 1994از دانشگاه آلاباما در سال 1995 از دانشگاه نوتر دام در سال 2002 از دانشگاه دفاع ملی در سال 2003 از دانشکده حقوق کا لج می سی سی پی ودر سال 2004 از دانشگاه لویس ویلا و دانشگاه ایالتی میشیگان بالاخره در سال 2006 از کا لج بستون به این افتخار نائل آمده است او همکنون در واشنگتن اقامت دارد.

 مترجم حسین آجورلو

به نقل ازاینپا

مطالعات موضوعی :

زندگینامه

مطالعات ا رو پا و ایالات متحده آمریکا



ریچارد هالبروک (1941-2010)



ریچارد هالبروک متولد 24 آوریل 1941 است

ریچارد هالبروک در سال 2009 به عنوان نماینده ویژه آمریکا در افغانستان و پاکستان تعیین شده دیپلمات ارشد آمریکایی است که در سوابق وی سردبیری مجلات، نویسندگی، تدریس، عضویت در هیات‌های صلح و سرمایه گذاری در بانک‌ها قید شده است.

او تنها فردی محسوب می‌شود که سمت مشاور وزیر امور خارجه آمریکا در دو منطقه جداگانه در جهان را عهده دار بوده است.

او در سال‌های 1977 تا 1981 و در سال‌های 1994 تا 1996 به ترتیب به عنوان مشاور وزارت امور خارجه آمریکا در امور آسیا و اروپا به انجام وظیفه پرداخته است.

در فاصله سال‌های 1993 تا 1994 نیز هالبروک سفیر آمریکا در آلمان بوده است. اگر چه او در محافل دیپلماتیک و خبرنگاری به خوبی شناخته شده بود، اما تا زمان امضای قرار داد صلح دیتون که میان طرفین درگیر در بوسنی در سال 1995به امضا رسید، در سطح جهان چندان شناخته شده نبود.

موفقیت در به امضا رساندن قرار داد صلح دیتون سبب شد تا وی در سال 1997 به عنوان یکی از نامزد‌های اصلی تصدی گری سمت وزارت امور خارجه آمریکا مطرح شود، اما بیل کلینتون رئیس جمهوری وقت آمریکا در نهایت مادلین آلبرایت را به جای وارن کریستوفر در مقام وزیر امور خارجه آمریکا منصوب کرد.

هالبروک در سال‌های 1999 تا سال 2001 نیز در مقام سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد انجام وظیفه کرده است.

هالبروک در زمان انتخابات ریاست جمهوری 2004 آمریکا سمت مشاور جان کری کاندیدای دموکرات‌ها در این انتخابات را عهده دار بود.

او در سال 2008 نیز  در مقام مشاور ارشد سیاست خارجی به ستاد هیلاری رودهام کلینتون یکی از کاندیداهای دموکرات شرکت کننده در مرحله مقدماتی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پیوست. ریچارد هالبروک در آن زمان به عنوان یکی از کاندیداهای اصلی تصدی سمت وزارت خارجه آمریکا در دولت‌های اوباما و یا کلینتون مطرح بود.

در 22 ژانویه 2009، هالبروک در سمت فرستاده ویژه آمریکا به پاکستان و افغانستان در دولت باراک اوباما منصوب شد.

ریچارد هالبروک نماینده ویژه باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا در امور افغانستان و پاکستان در بیمارستان دانشگاه جرج واشنگتن درسن ۶۹ سالگی درگذشت.

به نقل از همشهری آنلاین


آخرین مطالب ...
» پنج راه حل سوزان مالونی به اوباما برای تعامل با ایران
» سوریه نقطه عطف سیاست خارجی اتحادیه اروپا
» اوباما و محدودیت‌های فروش سلاح
» قدرت مانور کره شمالی
» بحران اقتصادی جهان و افزایش فروش تسلیحات
» روسیه بازیگر مسلط در بازار تسلیحات هند
» آسیاگرایی آمریکا و تحدید چین
» ائتلاف ها در جهان تک قطبی
» غرب و چرخش معنادار در روش مواجهه با بحران سوریه
» نقش یهودیان در انتخابات ریاست‌جمهوری در آمریکا: پول یا رای؟
» اصول مندرج در اجلاس سران جنبش عدم تعهد
» معامله در واشنگتن
» ناآرامی‌ها در صحرای سینا؛ ابعاد و پیامدها
» شکل‌گیری مثلث منطقه‌ای ترکیه ـ عربستان ـ مصر
» بیم و امیدهای دموکراسی لیبی
» جنگ فرقه‌ای ـ درد زایمان خاورمیانه جدید
» راهبرد و دیدگاه جنبش عدم تعهد و ایران نسبت به یکدیگر
» امریکای لاتین؛ بازگشت سناریوهای کهنه با چهره جدید
» اندیشکده بروکینگز: بازگشت عربی القاعده و بهره‌وری از ایجاد هرج و مرج
» تقویت نیروهای اطلاعاتی آمریکا در افغانستان

Home | FeedBack

Copyright © 2008 LoxBlog.Com . All Rights Reserved. Translation Www.NazTarin.Com